لوگو وبسایت دکتر فرهاد موسی زاده
جستجو کردن
بستن این جعبه جستجو.

آیا سرطان سینه درمان دارد

آیا سرطان سینه درمان دارد ؟

سرطان سینه درمان داره؟ سرطان سینه کشنده است ؟ تا به حال کسی بعد از سرطان سینه خوب شده؟ من با سرطان سینه زنده میمونم؟ سرطان سینه خوب میشه؟  این سوالات و بسیاری از سوالات سراسر اضطراب بیماران عزیزیه که به مطب مراجعه کرده اند و بهترین پاسخ برای این سوالات تجربه بهبود یافتگان سرطان است که در ادامه این مطلب میتونید تعداد زیادی از اون ها رو مطالعه کنید.

تجربه 15 ساله بنده به عنوان جراح سرطان سینه باعث شد تا به فکر بیوفتم و با کمک بیماران عزیز که همیشه به من لطف داشتند چالش فرهنگی یک مبارز یک قهرمان رو با هدف افزایش آگاهی بانوان جامعه نسبت به سرطان پستان به راه بندازم

پس از اینکه تجربیات بیمارانی که با بیماری سرطان مبارزه کرده اند با هم خواندیم، بهتر است تا حدودی با این بیماری، علائم و روش های درمان آن در ادامه این مقاله آشنا شوید.

اواخر مرداد بود.جواب بیوپسی اون روز حاضر بود.دخترمو گذاشتم کلاس و رفتم جوابو بگیرم.نوشته بود(DCIS) .همونجا گوگل کردم و…..حس کردم دنیا رو سرم خراب شد.چند دقیقه نشستم.آخه چرا من؟

من که مراقب سلامتیم هستم.غذای سالم میخورم.وزنمو کنترل میکنم .و توی چند دقیقه هزار تا نکته مثبت تو خودم پیدا کردم که چرا من باید به این بیماری دچار بشم!!!!!!

داشت دیر میشد.ماشینو که استارت زدم،بغضم ترکید.تمام مسیر گریه کردم.نزدیک کلاس که رسیدم اشکامو پاک کردم.یه نگاه به خودم کردم.از خودم پرسیدم میتونی باهاش بجنگی؟ دخترکم در ماشینو باز کرد و گفت سلام مامان.برق همیشگی چشماش اون روز از همیشه بیشتر بود. همون موقع تصمیم گرفتم برنده باشم.

روزی که برای اولین بار رفتم پیش دکتر موسی زاده عزیز، انقدر با آرامش صحبت میکردن و روند درمان رو توضیح میدادن که یک لحظه حس کردم نیاز به عمل ندارم و باید برم خونه?جمله عجیبی دکتر موسی زاده گفتن:«اگه این بیماری بدشانسی به حساب بیاد،تو خوش شانس ترین هستی»خوش شانس ترین بدشانس به من روحیه داد.من مرحله ابتدایی بیماری بودم و این خیلی خوب بود.

الان تقریبا سه ماه از عمل من گذشته.از همراهی همسر همراه و همدلم که از لحظه اول تا الان با آرامش و درک من و بدخلقیهای من کنار اومده،برخوردار بوده ام.از اینکه خانواده عزیزم مخصوصا خواهر فداکارم،در هر لحظه کنارم بودند،بسیار خوشحالم. البته در این مدت به اندازه تمام عمرم گریه کردم و غصه خوردم.

اعتقاد دارم این مرحله از زندگی من باعث رشد بیشتر من خواهد شد و درس مهم زندگیم محسوب میشود.درسهای زندگی انقدر تکرار میشن تا یاد گرفته بشن.من سعی میکنم خود مشکل رو رها کنم و به درسی که برام داره دقت کنم.البته کار سختیه. با آرزوی پیروزی برای همه

اواخر مهر ماه سال ۹۷ بود که یک روز عصر خیلی ناگهانی متوجه حضور #مهمانناخوانده ی کوچکی در سینه ی چپم شدم.بلافاصله برای #سونوگرافی اقدام کردم وبعد به توصیه ی یکی از نزدیکان که #پزشک نیز هستن از #دکترفرهادموسیزاده وقت گرفتم و گیج و مضطرب به ایشان مراجعه کردم .به توصیه ی دکتر موسی زاده ی نازنین اقدام به انجام #ماموگرافی #امآرآی و #بیوپسی نمودم و بعداز ده روز جواب آزمایشها نشان داد که این مهمان ناخوانده ی من توده ای سرطانی با گرید ۳ می باشد. هیچوقت روزی رو که در #بیمارستانبهمن توی مطب دکتر موسی زاده نشسته بودم و دکتر درمورد عمل سریع #ماسکتومی بامن گفتگو میکرد رو از یاد نمیبرم. سه سال قبل بواسطه ی همین بیماری مادر رو از دست داده بودم برای همین به توصیه ی دکتر جراحی دوطرفه با #بازسازیپستان همزمان در تاریخ ۲۹ آبان ماه پارسال انجام دادم.درتمام این مدت قبل و بعداز عمل هربار دکتر با روحیه بالا و درکنار من بودند.یک ماه بعداز جراحی به توصیه دکتر به دکتر آنکولوژ معرفی و پروسه ی #شیمی_درمانی ام آغاز شد. من همیشه به همه میگم #سرطان برای من مثل یک دوره ی خودشناسی بود مثل یک کلاس زندگی …. نگاهی نو به هرآنچه که داری
یکسال از آن روزها میگذره ومن مرتب برای چکاپ به مطب دکتر موسی زاده و پزشک آنکولوژخودم مراجعه میکنم و زندگی رو خیلی بیشتر از قبل دوست دارم واز هرآنچه که دراطرافم هست بینهایت لذت میبرم.
پ. -ن:سپاس از شما بخاطر روح بزرگتون و مشارکتتون شما قهرمانید (دکتر موسی زاده)
برای من نه تنها #سرطانپایانزندگی_نبود بلکه آغاز فصلی جدید از زندگیست و من این رو به فال نیک میگیرم

سلام به همه #قهرمانان عزیز و صبور
۶بهمن سال ۹۷بود که به اصرار همسرم برای انجام سونوگرافی رفتم (چون از هفت هشت ماه قبلش بهش گفته بودم که یه توده سفت وبدون درد توی سینم حس میکنم )به محض انجام سونو پیش یکی از اقوام که بسیار قهار و متبحر هستند ،سریع یه وقت بیوپسی گرفتن و منو فرستادن پیش سونوگرافیست هیچوقت اون روز رو فراموش نمی کنم ۱۰بهمن بود و روز تولدم? فقط خودم و خدای خودم میدونیم که چه روز تولدی برمن گذشت
خلاصه ….وقتی جواب ام آرآی رو به دکتر نشون دادم دکتر گفت باید ماستکتومی بشی اولش نفهمیدم چی گفت ولی بعدش که فهمیدم …?
دکتر بهم گفت اگه همون موقعی که توده رو لمس کردی مراجعه کرده بودی فقط همین توده برداشته میشد و نیاز به ماستکتومی نبود واونجا بود که فهمیدم چققققققد اشتباه کردم که بخاطر ترس پیگیری نکردم? (شما رو به خدا ازتون خواهش میکنم هیچ توده یا تغییر ظاهری رو ساده ازش رد نشین )
خلاصه اینکه ۶اسفند عمل شدم و بعدشم ۴جلسه شیمی درمانی انجام دادم و الان دارم برای عمل بازسازی میرم خدمت دکتر موسی زاده عزیز
امیدوارم که هیچ زنی ،مخصوصا اگه مادرم باشه همچین روزای تلخی رو تجربه نکنه هرچند که اگه هیچوقت از چیزی نترسیم هیچکدوم این اتفاقای ناگوار پیش نمیاد که علاوه بر خودمون اطرافیان نزدیکم درگیر بشن
من چند ماه اول از لحاظ روحی داغون بودم و نمی‌تونستم از شوکش بیرون بیام ولی به لطف خدا و حمایت های بی دریغ خانواده و ازهمه تأثیرگذارتر آشناشدن با دکتر موسی زاده برای عمل ترمیم تونستم دوباره به زندگی عادی قبل برگردم و روزی هزار بار خدارو شاکرم که با ایشون آشنا شدم و متوجه شدم که چطور استادانه و متبحرانه این عمل سنگین رو به خوبی انجام میدن
همیشه میگن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد این بیماری سبب آشنایی شد
نتیجه گیری : اولا خدا خیلی خیلی حواسش به ماهست و هوامونو داره
دوماً تازمانی که ما همچین فرشته هایی مثل دکتر عطری ،موسی زاده و… داریم هیییچ نگرانی به خودمون نباید راه بدیم
امیدوارم که همه زنهای روی کره زمین همیشه سالم و بانشاط باشن
«هویت این قهرمان به خواست خودشون مخفی ماند»

منتشر کنید و #سفیر_امید باشید
دوستان جانم سلام..من یک مبارزم سال ۹۶ در اوج درخشیدن در کارم در رادیو و تلویزیون ..و شبها در #استیج های مختلف در بهترین سالن ها در اوج #غرور و سرمستی به عنوان یک گوینده و مجری حرفه ایی..مبتلا به سرطان شدم…این درحالی بود که ۳۵ کودک رو تحت سرپرستی داشتم و در ۷ مرکز #خیریه اوقات فراقتم رو میگذروندم…هرکسی رسید گفت تو چرا؟ اولش خودمم شوکه شدم اما به خودم اومدم و دیدم مگه چه فرقی با بقیه دارم منم از مردمم….همیشه شعارم در رادیو #انرژیمثب بود وحالا باید عملا ثابت میکردم….روز عملم #دکترعطری  بازوانم رو گرفت گفت فقط نترس….مدتی باید پذیرای یک مهمان باشی…گفتم دکتر مهمان عزیزه و تا هروقت بمونه قدمش بر چشمه  اما #سرطاندشمنه ..پس به هروسیله ایی باشه بیرونش میکنم و ازش #انتقامسخت میگیرم….مبارزه شروع شد..ایمان به خدا..#دستان-شفابخش دکتر عطری و #دکترموسیزاده…قطره های شفا بخش #شیمی_درمانی … پرتوهای زندگی بخش درمانی…..موهام رو ازدست دادم…منی  که چهره ام برام مهم بود….اما مبارزه کردم…..شیمی درمانی دشمن نیست یک سلاح قوی برای کشتن دشمنه…..بی مو شدن ترسناک نیست بلکه آماده شدن برای یک مقابله است….
حالا دشمن رفته…و من پیروز و قهرمان این مسیرم …باسلامتی  و گیسوانی تاب خورده  در باد
و هیچگاه یادم نمیره این پیروزی رو مدیون دکتر عطری و دکتر موسی زاده هستم…ودعای من همواره بدرقه راه این دو #مسیح ……… #هالهخواجهنصیر ..یک مبارز

سلام دوستان عزیزم
تیرماه ۹۸بود که توده ای در سینه احساس کردم که فکر میکردم یه اتفاق عادی باشه دقیقا بعد از پریودم بود یکی از دوستان #دکترعطری و #دکترموسیزاده را معرفی کردن وقتی پیش دکتر موسی زاده رفتم و معاینه کردن گفتن باید تخلیه بشه تعداد تومورها تقریبا زیاد و به هم نزدیک من اولش برام عجیب بود ولی بلافاصله به دکتر اطمینان پیدا کردم چهره آرومشون باعث آرامش من شد به دکتر گفتم ازدواج نکردم گفتن مشکلی پیش نمیاد خلاصه عمل کردم و من از روز اول روحیه خوبی داشتم و دارم و توکلم به خدا بوده رفتار هردو دکتر خیلی مهم بود دکتر عطری تو اتاق عمل به من گفتن اگر دختر خودم هم بود اینکارو میکردم که خیالم راحت باشه من هم گفتم دکتر هر کاری که فکر میکنید به صلاح و سلامتی من هست انجام بدید.الان در دوره #شیمیدرمانی هستم درسته سخته ولی توکل به خدا و اطمینان به دکتر این روزها هم تموم میشه و دوباره به سلامتی باز میگردم و زندگی عادی خود را ادامه میدم…
ممنون از شما بابت روح بخشندتون و مشارکتتون در #یکمبارزیک_قهرمان مطمئن باشید بعد از پیروزی در این مبارزه زندگی عادی شما به یک زندگی عالی تبدیل میشه

همه ی ما می دونیم #مثبتاندیشی عالیه، ولی حتی خودمم فکر نمیکردم تو بیماری مثل #سرطان و وارد پروسه #شیمیدرمانی شدن هم میشه مثبت اندیش بود.از همون روز اول باخودم تکرار کردم که من در مسیر درست #سلامتی کامل قرار دارم واز خدا می خوام بهترینها رو سر راهم قراربده، آشنایی با #دکترموسیزاده یکی از شانسهای من بود وقتی ایشون گفتن صلاح میدونم سینه ات تخلیه کامل بشه، میدونستم بهترین تصمیم داره برای من گرفته میشه،تو هیچ مرحله چکاپی استرس نداشتم کاملا آروم بودم،میگفتم برای سلامتیم لازمه پس هر چی پیداکنن اشکال نداره،که خداروشکر به جای دیگه نزده بود ،وقتی برای شیمی درمانی رفتم به قطره های داروم که وارد بدنم میشدن میگفتم ممنون که میرید بدنمو پاکسازی کنید،وقتی حالم بد بود گر میگرفتم چشامو میبستم و جنگ بین خوبی وبدی رو تصور میکردم،مثل کارتونهای زمان بچگیم، به سلولهای خوبم که تو این وسط از دست میدادم میگفتم معذرت میخوام ازتون ولی مجبورم با این دارو دست به یکی بشم، بزودی بهتر و سالمتر شما رو خواهم داشت،خلاصه کلی قربون صدقه بدنم میرفتم با سلولهام حرف میزدم وحس میکردم که بدنم داره پاک پاک میشه،اینا حسهای خوبیه که فقط ما تجربه اش میکنیم باعث میشه قدر سلامتیمونو بدونیم و باید خداروشکر کنیم از هدیه ای که به ما داد که مارو بیشتر متوجه خودمون بکنه، در همین جا از دکتر موسی زاده عزیز تشکر میکنم که با صبوری ومهربونی کنار ما هستن ،بنظر من یکی از نمایندگان خدا بروی زمین پزشکان هستن که شفای ما به دست اونا انجام میشه با آرزوی سلامتی براشون?
سپاس از مشارکت و همدلی شما
منتشر کنیم و #سفیر_امید باشیم
هشتگ #یکمبارزیک_قهرمان را برای دیدن پست های آتی فالو کنید

هوالشفا
میخواستم باردار بشم خیلی برنامه ریزی کردم که همه چیز کامل باشه از یک سال قبل شروع کردم خیلی وقت بود که متوجه این توده شده بودم توی معایناتماهیانه ای که خودم انجام میدادم اخه من از کادر درمان هستم ولی انقدر میترسیدم که همش به خودم میگفتم این توده نیست استخوان دنده هامه ، کلاسهای قبل از بارداری میرفتم که اونجا تاکید بیشتری بر لزوم چک اپ کامل داشتن ولی باز من وحشت داشتم همیشه وقتی توی بخش انکولوژی میرفتم میترسیدم …
روی تخت سونو بودم از دکتر خواسته بودم برام سونو شکم و لگن بنویسه به خانم دکتر با خوشحالی گفتم میخوام باردار بشم منو میشناخت یه دفعه یه صدایی توی مغزم بهم تلنگر زد گفتم میشه از سینه هام هم #سونوگرافی انجام بدید وقتی پروب گذاشتن چهرشون توی هم رفت خودم میدیدم که داشتن سایز میزدن و دیگه سکوت کردن به منشی نگفتن تایپ کنه ازم خواستن که سریع به #جراحپستان مراجعه کنم ، با گریه سوار ماشین شدم فرداش به سه تا از #بهترینجراح های بیمارستان سونو رو نشون دادم دوتاشون گفتن باید خارج بشه یکیشون گفتن اف ان ای
با خودم گفتم باید برم پیش دکتر عطری هر چی ایشون گفتن میپذیرم …
چادرمو گذاشتم توی کیفم امید داشتم که #دکتر_عطری بگن جراحی نمیخواد از همونجا برم امامزاده صالح
خیلی خوشحالم که اونروز جناب #دکترموسیزاده مهربان با ارامش منو ویزیت کردن وخیلی آروم و خونسرد گفتن باید جراحی بشی کفتم اقای دکتر من قراره باردار بشم خیلی مهربون گفتن چون میخوای باردار بشی باید بفرستیم #پاتولوژی، شکل توده خوب نیست انقدر ارامش داشتن که سریع وقت گرفتم و اعتماد کردم ،
من خیلی تنها بودم از همسرم خواستم به #پدرومادرم و خانوادم اطلاع ندن چون میدونستم و دیده بودم اون ثانیه ها که بیمار بیهوشه برای همراه های پشت در سالها میگذره ، قویتر شدم خیلی سخت بود ولی پذیرفتم که دیگه نمیشه فرار کرد از قضا همون روز عمل روز تولدم بود، تیم بسیار حرفه ای بیمارستان بهمن بهم انرژی میداد روز عمل خود پروفسور عطری اومدن کنارم متواضع با چهره ای گشاده و آروم، نگرانی منو حس کردن بهم گفتن چند تا بچه میخوای ؟ با نگرانی پرسیدم میتونم بچه دار بشم؟؟؟؟ گفتن بله ماسک بیهوشی گذاشتن و خداروشکر بخیر گذشت
نمیدونم چجوری قدرادن لطف بیکران دکتر موسی زاده بشم اما خیلی سریع متوجه شدن و بعد از یک سال من حالا #مادر شدم !
پ.ن:درود بر شما، تبریک به شما #مادر_قهرمان ، ممنون از محبتی که به بنده و استاد عطری داشتید
هویت ایشان به خواست خودشون مخفی است

دقیقا روز دختر بود که من برای دودخترم جشنی برگزار کرده بودم که هیچ وقت قابل فراموش کردن نیست. و من در همان روز متوجه تغییر در بافت سینه ام شدم ولی از انجا که در دوران شیر دهی بودم و دخترم هشت ماهه بود اصلا به چنین بیماری فکر نمیکردم چون از اطرافیانم شنیده بودم که در دوران شیر دهی اتفاق نمی افتد و طبیعی است و من هم بر همین اساس پیگیر ماجرا نبودم تا چند ماه بعد که دیگر با تغیرات زیادی مواجه شدم و همان موقع بود که پیگیری های جدی را شروع کردم اول سونو شدم که گفتند باید حتما بیوپسی انجام دهم . که جواب خوب نبود خدا میداند من چه روزهای سختی را سپری کردم تا این مراحل سخت را گذراندم و به این مرحله از درمانم رسیدم . خداروشکر خداروشکر دکترای خوبی در سر راه من قرار گرفتند از آنجا که من اهل اهواز هستم اول از دکتر آنکولوژیست اهوازم هزاران بار تشکر میکنم و بعد هم از دکتر عطری و دکتر موسی زاده که خودم را به دستان شفا بخش آنها سپردم و خدارو شکر الان در مرحله پرتو درمانی هستم
من اصلا از چنین بیماری نمی ترسم و به روزای خوشی در کنار همسر و فرزندانم فکر میکنم من خودم را قوی میدانم
و هر روز با خودم میگم که من شخصی سالم و #تندرست هستم و اصلا چنین بیماری در من وجود نداشته و هزاران بار خدارو شکر میکنم.
پ.ن: سپاس از این قهرمان عزیز که تجربیاتشون رو در اختیار بقیه قرار دادند

با درود فراوان به همه همراهان عزیز
بعد از تعطیلات نوروز ۹۸ وقتی سر کار برگشتم همکاران بهم گفتن چقدر لاغر شدم و من خوشحال و سر خوش گفتم چه خوب …بعد از یکی دو ماه احساس خستگی خیلی زیاد میکردم احساس گز گز هم تو دستام داشتم ،به #دکترمغزواعصاب مراجعه کردم برای گزگز دستهایم #امآرآی سر و گردن دادند و برای شکایت زیاد من از #خستگی هم #قرصالکارنتین و آزمایش خون ….من که هر موردی پیش میومد #گوگل میکردم برای خستگی مفرط هیچ سرچی نکردم و وقتی دیدم که خستگی باهیچ درمانی برطرف نمیشه به دکتر #متخصصداخلی مراجعه کردم که باز متاسفانه علت را #کمبودویتامین اعلام کردند ….این اوضاع ادامه داشت تا اینکه اواسط مهرماه ی شب جمعه که اومدم بخوابم ی لحظه متوجه ی چیز سفت زیر بغلم شدم ..وحشت کردم و با دست زیر بغلم راگشتم‌و با ی توده مواجه شدم که درحال حرکت زیر بغلم هستش ،اینقد مطمئن بودم که من سرطان ندارم که حتی با دست سینه سمت توده را چک نکردم …سریع گوگل کردم و فهمیدم که #غدهلنفاوی هستش ولی چون حرکت می‌کنه احتمال سرطانی بودن نیست ولی تا صبح نخوابیدم ….
روز شنبه به دکتر #متخصص_پستان مراجعه کردم بعد از معاینه برام مامو و سونو نوشتن و گفتن سریع انجام بدم …اول مامو را انجام دادم که به علت بافت متراکم پستان هیچ چیز ی نشون نداد ولی متاسفانه سونو گرافی تلخ ترین اتفاق زندگیم را واضح نشون داد …همون روز ساعت سه خدمت دکتر عطری رسیدم و با دستور انجام #بیوپسی همون روز رفتم آزمایشگاه …و خلاصه تشخیص توده بدخیم و بعدشم هشت جلسه #کموتراپی که فعلا جلسه هفتم را گذروندم …
فقط اینکه لطفا هر تغییری در بدنتان را جدی بگیرین ،لاغر شدن بدون دلیل و خستگی بدون تغییر در برنامه های روزانه قطعا دلیل مهمی داره …پیگیر باشیم لطفا

سلام دوستان من شهریور ۱۳۹۷بعداز اینکه از کارگاه محل کارم بیرون اومدم ناگهان درد شدیدی در سینه راستم و کتف راستم احساس کردم. به سختی رانندگی کردم و تا منزل خودمو رسوندم. به دخترم و همسرم گفتم که عجب دردی دارم،دخترم گفت مامان جان حتما خیلی زیاد روی چوب سمباده کشیدی و اسپاسم عضله گرفتی. هرگز به فکرم نمی رسید که این مهمان ناخوانده بدون اجازه من وارد بدنم بشه. بعد از صحبت با دخترم و همسرم به مسافرت ۱۵روزه رفتم وشد اول مهر ماه،تا ۱۴مهر هم کاری نکردم چون دردی نداشتم فقط یه گلابی کوچولو زیر پوستم بود. ۱۴مهر به دکتر زنان مراجعه کردم دستور #سونوگرافی و #ماموگرافی دادند. انجام شد و خبر این بود که #توده_بدخیم دارم.

به چندین دکتر مراجعه کردم. اما حاضر نشدم که بدست آنها عمل شوم چون بجای #آرامش ،دوست داشتند بهم #استرس وارد کنند. من کلا از شنیدن بیماری در مورد خودم هیچوقت ترس به دلم راه پیدا نمیکرد ،ذاتم این چنینه. پنج تا دکتر رو ملاقات کردم و هیچکدام مرا مجاب به عمل فوری نکردند. تا اینکه دوستی دکتر فرهاد موسی زاده را از طریق دخترم معرفی کردند. و من صبح زود ۱۶مهرماه به کلینیک بیمارستان دی مراجعه کردم. به همراه همسر ودخترم. وقتی آقای دکتر موسی زاده را دیدم حال عجیبی بهم دست داد یه حال پر از آرامش. مخصوصا بعد از معاینه و صحبت با آقای دکتر که بی نهایت از وجودشان آرامش به رگهای من و خانواده ام سرازیر شد و باعث شد تصمیم بگیرم که ۲روز دیگه عمل بشم.

خلاصه من ۲۰ آبان ۹۷عمل  شدم توسط دکتر فرهاد موسی زاده عزیز  و خدا را هزاران بار سپاس که ایشون منو عمل کردند. بعد منو به دکتر قوام زاده جهت شیمی درمانی معرفی کردند. که باز لطف دیگری از جانب #دکتر_موسی_زاده عزیز بود به لطف خداوند پرتودرمانی هم شدم و۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ مداوای من به  آخر راه رسید. موهام ریخت،استخوان درد داشتم ،#تهوع داشتم ، گریه می کردم. اما  متوجه شدم که چقدر قویتر شدم وسپاس پروردگار #کائنات که به من زندگی دوباره بخشید. و صد البته با کمک دکتر عزیزم جناب موسی زاده این اتفاق افتاد. جالبتر از همه اینه که اصلا روی پستان  و زیر بغل من جای تیغ جراحی دکتر موسی زاده دیده نمیشه. انگاری که ایشون عمل زیبایی برای من انجام دادند و من تا روزی که نفس میکشم سپاسگزار ایشون و خانواده ام هستم که در کنار من بودند مخصوصا دختر عزیزم. #سرطان_پایان_زندگی_نیست بلکه آغازی نوین میباشد.

من سال ۱۳۹۰بود که با #درد_سینه به دکتر زنان مراجعه کردم و دکتر برام #ماموگرافی نوشت. بعد از انجام مامو دکتر گفت توده ای در سینه راستم هست که من بامراجعه به دکتر جراح متوجه شدم که اوضاع اصلا خوب نیست. دکتر دستور #بیو‌‌پسی دادن که جواب چیزی بود که اصلا دلم نمیخواست باشه .  بله توده بد خیم بود و من باید سریع تحت عمل جراحی قرار میگرفتم . که مراجعه کردم به استاد عطری عزیز و ایشونم دستور عمل دادن وگفتن ممکنه مقداری از بافت سینه هم درگیر باشه و ما مجبور به برداشتن آن باشیم توی بیمارستان من با آقای دکتر عزیز و مهربان دکتر موسی زاده آشنا شدم و توسط ایشون و آقای دکتر عطری عمل شدم .

خوشبختانه  فقط توده خارج شد و بافت سینه آلوده نبود.  ولی بعد از اون هشت جلسه #کموتراپی داده شد و #رادیوتراپی البته من سعی کردم تو این دوران #ورزش خودمو ترک نکنم. این به من خیلی کمک میکرد که حال بهتری داشته باشم. الان هم هشت سال از این جریان میگذره ولی متاسفانه من دوباره سال ۹۷ درگیر شدم. سمت دیگه و در مراجعه به دکتر و برای #چکاپ نزد دکتر موسی زاده دوباره متوجه مهمان ناخوانده ی دیگه ای شدم. توی ماموگرافی دقیقا مثل همون دفعه قبل و دوباره تکرار همون جریانات اما دکتر آنکولوژیست من گفتند که اگه در گیری لنف نباشه نیازی به کمو تراپی نیست. اما متاسفانه اینجوری نشد و یکی از لنفها درگیر شده بود. ولی این بار چون دیگه دستی برای تزریق دارو نداشتم اقای دکتر موسی زاده زحمت کشیدن برام #پورت گذاشتن و هشت جلسه کمو تراپی انجام دادم. بعد از اون رادیوتراپی الانم حالم خوبه و دوباره #امید_به_زندگی وادامه اون …مواظب خودتون باشین با مراجعه به موقع میتونید از خیلی از اتفاقات جلوگیری کنید.

هوالشفا

سلام و خسته نباشید خدمت دکتر عزیز و همراهان مهربان

من یه پسر ۲ ساله دارم که متاسفانه اصلا از سینه ام شیر نخورد. با یک ضربه پای پسرم سینه ام به شدت درد گرفت به اطرافیانم که گفتم همه می گفتن که #غده_شیری هستش که خشک شده. ولی با این حال به #دکتر_زنان مراجعه کردم. بهم #سونوگرافی داد در زمان سونوگرافی پزشک گفت به #جراح_سینه مراجعه کن. منم ترسیده بودم وقتی با یه دکتر #جراح صحبت کردم گفت باید توده خارج بشه. منم تصمیم گرفتم حالا که قراره برم زیر تیغ جراحی بهتر برم پیش #دکتر_موسی_زاده که سریع ایشان رو پیدا کردم و مشکلم رو توضیح دادم. ایشان آن قدر خوش اخلاق و با روی باز از من استقبال کرد که تمام گریه هام و ناراحتیم یادم رفت. من بخاطر پسرم خیلی ناراحت بودم. که خداروشکر دکتر هم با من خیلی همراهی کرد. من واقعا از دکتر متشکرم که اینقدر مهربان و خوش اخلاق هستن. چون #روحیه برای بیمار خیلی مهمه، من شیمی درمانی کردم و الان دارم پرتو درمانی میکنم. حتی با نظر دکتر موسی زاده #پورت گذاشتم که رگ هام کمتر آسیب ببینه!

امیدوارم تمام مریض ها با روحیه این مریضی رو شکست بدن.

با سلام به جراح زبردست آقای دکتر موسی زاده و همگی دوستان
۱۳۹۰/۵/۲۳ در سالگرد ازدواجم  برای گرفتن پاسخ ماموگرافی اقدام کردم ( البته هر سال بصورت روتین انجام میدادم) دکتر مرکز گفتن که تومور بدخیمی در پستان راستم وجود داره و هر چه سریعتر به جراح معروف #دکتر_مرتضی_عطری مراجعه کنم .
از اونجایی که سالگرد ازدواجم بود چیزی به خانواده نگفتم تا اون شب بخوبی برگزار بشه .
بعد از بیوپسی نظرشون بر جراحی بود که بستری شدم قبل از عمل دکتر به من اطلاع داده بودن که۱/۴ بافت سینه و تعدادی از غدد لنفاوی برداشته میشه .
روز عمل آنچنان روحیه خوبی داشتم که #دکتر_موسی_زاده به من لقب خانم شجاع رو دادن ( البته این لقب کماکان بر رویم باقی مانده)
خوشبختانه بعد از بررسی تومور دکتر به این نتیجه رسیدن که احتیاج به برداشتن پستان و غدد لنفاوی نیست و به قول خودشون اینجاست که هم مریض شانس آورده هم دکتر
معالجات رو در طی سالها بطور مرتب و با امید و پشتکار انجام دادم ‌و الان که بیش از هشت سال از این ماجرا میگذره خوشحالم که خداوند پزشکان دلسوزی سر راهم قرار داد و بقول معروف سایه ام بالا سر خانواده ام هست.
تشکر ویژه از آقای دکتر موسی زاده

سناریوی زندگی یک قهرمان در شش صحنه:

1 بعداز ظهر یکی از روزهای پایانی شهریور۹۵ سالی که در اوج درخشش کارم بودم به خاطر درصد قبولی های بالا برای تدریس در مدارس خاص دعوت شده بودم  وبه خود میبالیدم که از بین دبیران برجسته شهر من بعنوان مدرس نمونه انتخاب شده بودم

2️ سرمست و شادان همراه دو فرزند دلبندم در حال تماشای مسابقه فوتبال بودم در حالی که دراز کشیده بودم دستی به سینه ام کشیدم چیزی را لمس کردم که نگرانم کرد  نمیدانم چه نیرویی بود که همان لحظه وادارم کرد به پزشک مراجعه کنم  فرزندان را به پدرشان سپرده با نگرانی  توی خیابانهای شهر میچرخیدم  به #متخصص_زنان مراجعه کردم ایشان پس از معاینه #سونوگرافی نوشتند وقتی جواب سونو را دیدند با نگرانی گفتند که باید به #پزشک_جراح مراجعه کنم جهت نمونه برداری و….. .خیلی حالم بد شد تمام وجودم را ترس فرا گرفت .خدایا چرا من ، چرا الان ، خدایا!!!! مدتی طول کشید تا توانستم با این اتفاق کنار بیایم ولی چاره ای نبود باید درمان را شروع میکردم

 3 پس از تحقیقات گسترده و پرس و جوی فراوان متوجه شدم که پزشکی حاذق و کار بلد به نام دکتر موسی زاده در تهران با پنجه های طلایی هرگونه توموری را به خوبی جراحی میکنند .

با هزاران فکر و خیال و اندوه به همراه برادر و همسرم راهی تهران شدیم و به لطف خدا توانستم دکتر را ببینم . وقتی اولین بار ایشان را ملاقات کردم دیدارشان و گفتارشان آبی بود بر آتش درونم . چنان با اطمینان و آرامش و خوش خلقی در مورد درمان بیماریم صحبت میکردند که هیچ هراسی در دلم باقی نماند ایشان هربار وعده ی آمدن روزهای خوب را نوید میدادند.

” خدایا” انگار بعضی از فرشتگانت در زمین زندگی میکنند ” دکتر موسی زاده فرشته نجاتم شدند

مراحل درمان را برایم تشریح کردند  با آرامش و توکل شروع کردم

4 من باید خوب میشدم باید مبارزه میکردم چون دو فرزند داشتم پسرم سال سوم دبیرستان بود  درست در زمانهای  پایانی تحصیلات که باید نتیجه میگرفت،  دخترم کوچک بود و نیازمند مادر،

باید میجنگیدم  در این میدان فرمانده ی عزیزی چون دکتر موسی زاده داشتم.

بعد از جراحی شیمی درمانی را به پیشنهاد دکتر موسی زاده در نزد پزشک حاذق” دکتر بهار”  آغاز کردم  هر بیست روز یکبار به تهران میرفتم.خیلی سخت بود تحمل دشواری های راه و درد و ریزش مو و………… اما سعی میکردم روحیه خود را حفظ کنم پسرم در دوران حساس تحصیلات بود خیلی نگران من بود  اما من باید علاوه برتحمل دردها  خود  را قوی و سرحال نشان میدادم

شیرین ملکی هستم چهل سال دارم و دبیر ریاضی

 مهرماه سال ۹۷ بود که در سینه ی چپم یه برجستگی بزرگ حس کردم و تغییر حالت در نوک سینه…بسیار ترسیدم اول به پزشک زنان مراجعه کردم و تشخیص اشتباهی ماستیت فوکال یا عفونت برام دادن و کلی دارو ده روز صبر کردم دیدم توده ام متورم تر شده بیشتر ترسیدم با جستجویی که با خواهرم انجام دادیم دکتر گلم آقای عطری و دکتر موسی زاده ی عزیز رو پیدا کردیم همون روز من رو برای بیوپسی فرستادن متاسفانه یه توده ی بدخیم که به #غددلنفاوی زیر بغلم هم زده بود نگاه های دکتر عطری آرامش عجیبی در وجودم نشاند.دبیر ریاضی بودم اما مجبور شدم کار رو کلا ببوسم و بزارم کنار و روی خودم تمرکز کنم

دکتر آنکولوژیستم دکتر رافت نازنینم شیمی درمانیم رو شروع کردن و بعد از ۸ جلسه شیمی درمانی تحت عمل جراحی توسط #دکتر_عطری و #دکتر_موسی_زاده در #بیمارستان_دی قرار گرفتم

و بعد هم پرتو درمانی را انجام دادم.همیشه میگفتم اگر روزی به من بگن که سرطان داری من میمیرم اما با توکل به خدا و انگیزه ای که وجود مادرم و پسر گلم به من داد طاقت آوردم و خدا رو شکر زنده و خوبم.امید به خدا و عزیزانمون، انگیزه و پزشکان خوب و متبحر اولین حرف رو در بهبود این بیماری میزنند

درود برشما،میخوام از روزهایی براتون بگم که متوجه شدم درگیر سلول بدی به نام #سرطان شدم

حقیقتش یکسالی سینه چپم درد داشت،سفت شده بود اندازه ی یه سکه،اما به روی خودم نمی آوردم، چون بچه شیرخوار داشتم هم خودم هم همه می‌گفتند شیر جمع شده.به هر حال بعد از یک سال که دیگه دردش برام قابل تحمل نبود رفتم دکتر زنان،بلافاصله برام #سونوگرافی از پستان نوشت،انجامش دادم و یادمه دکتر خیلی خوش برخوردانه گفت نگران نباش این سلول بد رو با یه جراحی کوچک و چند جلسه شیمی درمانی از بدنت بیرون می‌کنی.

یادمه با دو تا بچه هام بودم.از مطب تا خونه پشت فرمون بودم و یکریز گریه میکردم و فقط میگفتم خدایا به بچه هام رحم کن.چون آدم واقع گرایی هستم راحت پذیرفتم

و این گریه تنها گریه ای بود کی طی بیماریم کردم.بعد از اون اونقدر قوی و قدرتمند بودم که بعد از پنج شش ماه خانواده فهمیدند من جراحی شدم و میرم #شیمی_درمانی!!

من جراحی شدم،عمل #ماستکتومی انجام دادم،با اینکه در هربار شیمی درمانی شدن رگ پیدا نمیشد اما هشت جلسه شیمی درمانی شدم،نزدیک یک ماه هرروز از شهریار تا کرج با دوتا بچه میرفتم و #پرتو_درمانی انجام دادم

تنها حامی من همسرم و خواهرم بودند و صد البته دوتا بچه های خوشگلم.زمانی که موهام رو از ته زدم سریال فرار از زندان نشون میداد،به بچه ها میگفتم من مایکل شدم.هنوزم بعد یکسال که درمانم تمام شده بچه ها منو مامان مایکل صدا میزنن

می‌خوام بگم سخته،درد داره،نگران کننده است اما اگر روحیه بالایی داشته باشی قطعا بهبودی پیش از موعد خواهی داشت.فقط شاد باشید و در این دوران از آدمهایی که باعث رنجش ذهنتون میشن و بار منفی دارند یه مدت دور باشید.

به امید سلامتی همه

#من_بهبود_یافته_سرطان_هستم

سلام عزیزان دقیقا روز29شهریور 96بود تولد نوه خوشگلم بود وقتی توی حمام داشتم لیف میکشیدم روی سینه‌ چپم چیزی احساس کردم که زیر دستم کاملا احساس میشد وکمی هم دردناک بود یهو یه دلشوره عجیبی تو دلم افتاد فوری سینه راستمو چک کردم میخواستم خودمو راضی کنم که اونم مثل اینه و چیز خاصی نیست ولی نه متاسفانه اینطور نبود و به همسرم سریع گفتم الهی بگردم به قدری بهم ریخت که همونجا نشست بهش گفتم پاشو بریم و جشن بچه ها رو برگزار کنیم و شنبه حتما دکتر میرم  همیشه از دکتر زنان رفتن فراری بودم بلاخره شنبه دکتر زنان رفتم ایشون برام سونو مامو دادند با خواهرم که هد نرس بخش زنان بیمارستان مهر بودند مشورت کردم و دکتر گیتی رو معرفی کردند  ۵ مهر تنهایی صبح زود رفتم و ساعت ۸:۳۰ وقتم بود مامو انجام دادم و رفتم تو اتاق سونو خیلی طول کشید تا دکتر بیان داخل نگران شدم رفتم دم در دیدم دارن راجب مامو یک مریض با همکارشون صحبت میکنن قلبم تندتند زد بله خانم دکتر داخل شدن وهنگام نشستن گفتن متاسفانه تو سینه چپت توده ای هست که بنظر خوب نمیاد زبونم بند اومده بود تمام تنم می‌سوخت و در ادامه کار گفتن موقع خوبی اومدی سریع به یک جراح مراجعه کن…….تا یکی

دو ساعت مات و مبهوت تو ماشینم نشستم به خودم اومد که دیگه ظهر شده بود با خواهرم تماس گرفتم دو تا از دکترای بیمارستانشونو معرفی کردند و وقت گرفتن و پیششون رفتیم  وهر کدومم یک روزی رو معین کردن برای جراحی خیلی مضطرب بودم تا اینکه یکی از اقوام که مریض اقای دکتر موسی زاده بودند شماره مطب ایشونو بهم دادن خیلی برام جالب بود با اولین تماس خانم منشی ایشون با خوشرویی تمام  سریع به من وقت دادن و روز موعود رسید از ساعت ۴تا ۱۰:۳۰ تو مطب منتظر نوبتم شدم خیلی شلوغ بود بالاخره رفتیم داخل……باورتون میشه تا داخل شدم بخدا قسم وقتی چهره مهربان و گشاده دکتر عزیزم رو دیدم بدون هیچ حرفی آرامش گرفتم این احساس اصلا تو سه نوبت پزشکی که رفته بودم اتفاق نیوفتاده بود

هیچی دیگه من ۲۵ مهر جراحی شدم البته وقتی به اتاق عمل رفتم دکترم نبود همش گفتم بیهوشم نکنین تا دکترمو ببینم بنده خدا دکتر داشتن آماده میشدن  از لای در خودشونو بهم نشون دادن خیالم راحت شد واقعا آروم آروم شدم بعد جراحی هم که ایشون منو به انکولوژیست معرفی کردن و شش جلسه شیمی درمانی شدم و پرتو درمانی هم نشدم خوشبختانه غددلنفاوی در گیر نبود

سال ۹۴ بود

 مامانم مثل همه ی خانومای بالای ۴۰ سال رفته بود چکاپ سالیانه

بعد از رویت نتیجه ی ماموگرافی، دکتر مربوطه فقط یه کلام گفت میخوای درمانت رو پیش من انجام بدی یا بری جای دیگه؟

ما توی شوک بودیم تا قبل از اون لحظه فکر می کردم اگر همچین خبری بهم بدن دنیام به آخر میرسه نمیدونم چه نیرویی بود که خدا شاهده از همون لحظه از دلم گذشت ما میتونیم، مامانم میتونه، خانوادم میتونه، ما قهرمان این ماجرا میشیم حتی یک لحظه هم شک نکردم

سریع از اینترنت شماره ی مطب دکتر موسی زاده رو پیدا کردم هیچوقت یادم نمیره,یه سه شنبه بود,بابام ایران نبود هیچکس هم بجز خودمون ۳تا از اتفاق پیش اومده خبر نداشت

من و مامانم رفتیم داخل مطب

دکتر موسی زاده در کمال آرامش و تسلط ما رو نسبت به شرایطی که توش بودیم مطلع کردن

وقتی اومدم بیرون بدون اینکه لحظه ای شک از دل و ذهنم بگذره، فقط زنگ زدم به بابام گفتم دکتر میگن در هرصورت باید جراحی بشه، توده کوچیکه، امید زیاده، زمان رو از دست ندیم، تو فقط خودت رو برای شنبه برسون

رفتم وقت عمل رو هم برای شنبه توی بیمارستان بهمن گرفتم.با هماهنگی های شگفت انگیز دکتر با بیمارستان، مامان من که سالیان دراز درگیر فشار خون هم بود در ریلکس ترین حالت ممکن به اتاق عمل رفت.خداروشکر غدد لنفاوی درگیر نبود و تنها با تخلیه ی توده بدون نیاز به تخلیه ی کامل سینه عمل به پایان رسید.

روزای بعدش و حمایت های خالصانه ی دکتر برای ما خیلی ارزش داشت.

 هیچوقت یادم نمیره روزی رو که با دل خون و چشم گریون فقط بخاطر ترس بی موردی که به دلم افتاده بود رفتم مطب.هنوز ساعت مطب شروع نشده بود، دکتر تازه از بیمارستان رسیده بودن،زمان استراحتشون بود اما با تمام بزرگواری برام وقت گذاشتن، خیلی علمی و منطقی برام توضیح دادن.شاید خودشون ندونن ولی اونجا و اون لحظه برای تا آخر راه به من جون و انرژی دادن

🏅قهرمان زمینی داستان ما، اول دکتر موسی زاده بودن که در تمامی پروسه ی درمانی و بعد از اون، دلمون به بودنشون و حمایتاشون و بزرگواریشون گرم بود و بعد مامانم و من و بابام بودیم. مایی که سه تایی جنگیدیم و این بیماری رو شکست دادیم.درسته که بیمار فقط مامانم بود، اون بود که درد رو تحمل میکرد، سختیارو صبر میکرد

ولی ما ۳تامونم قهرمانیم

قهرمان روزایی که روزگار از ما امتحان سختی گرفت و درسهای زیادی بهمون داد

دکتر موسی زاده فراتر از یک پزشک حاذق و قابل اعتماد، انسانی بی نهایت شریف و برای خانواده ی ما هستند.

سلام به آقاي دكتر موسي زاده عزيزو همه دوستان

‎دقيقاً سه سال پيش همچين روزهايي بود كه جواب پاتوبيولوژي من اومد، سرطان سينه با استيج دو . من با سرطان سينه غريبه نبودم از بستگان نزدیکم  داشتن ودرمان شده بودن⁦.⁩ اما تلخ ترین تجربش دوسال ويازده ماه قبل از مبتلا شدن من بود، دختر خاله عزيزم كه دختر عموم هم بودن  در سن پنجاه و چهار سالگي بعداز ده سال كنسر فري، به خاطر بازگشت سرطان پستان ازدست داده بودم. جواب آزمايش رو اول  دكتر زنانم خانم دكتر عباسي عزيز دیدن و به توصیه و‌سفارش ايشون خدمت  آقاي دكتر موسي زاده عزيز بردم و آقای دکتر توصیه کردن با اينكه فقط سينه چپ من درگير بود هردو سينه رو ماستكتومي كنم ودر حين عمل برام پروتز بگذارن باحفظ نيپل به من گفتن تو بدشانسها خوش شانسي كه درحین  عمل امکان گذاشتن پروتز رو داشتم .عمل نسبتا طولاني داشتم و .ازيكماه بعدش هشت جلسه #شيمي_درماني شدم ، روزهاي سختي داشتم  ولي با توكل به خداي مهربان و راهنمايي  دكترهاي  دلسوز و  باحمايت خانواده عزيزم ودوستان نازنينم  روحيه ام رو حفظ كردم ومراحل درمان رو پشت سر گذاشتم .

من سرطان روشكست دادم والان بعد از درست سه سال حالم عاليه و راضيم  ازعملي كه آقاي دكتر انجام دادن. سرطان ترس نداره با وجود پزشكان حاذق ومهرباني مثل #دكترموسي_زاده عزيز ودكتر عباسي عزيز سرطان تولدي دوباره است، تغيير روش زندگي براي حفظ سلامت روح و جسم، لذت بردن از تمام لحظات عمرو قدر شناس زندگي بودنه، با آرزوي سلامتي براي تمامي پزشكان باوجدان و لايق

 زندگي گاه به كام است و بس است

زندگي گاه به نام است و كم است

زندگي گاه به دام است و غم است

چه به كام و

 چه به نام و

 چه به دام…

زندگي معركه همت ماست…زندگي ميگذرد…⁦

یادمه روزی که دکتر موسی زاده عزیز  ازمون خواستن تو چالش یه مبارز یه قهرمان شرکت کنیم بهشون پیام دادم وگفتم دکتر من دوست دارم شرکت کنم وبه کسایی که میترسن دلداری بدم آخه خودم اصلا نمیترسم، ولی جلسه اول شیمی درمانیمو گذروندم فقط

آقای دکتر موسی زاده فرمودن اشکال نداره الان بنویس بعدا هم بنویس،اون موقع باخودم گفتم وای کی تموم میشه؟یعنی چه جوری میشم؟موهام بریزه چه شکلی میشم،یعنی میتونم کارامو خودم بکنم،همونجا گفتم البته که تو میتونی تو قویترین راحله دنیایی وبراستی که خیلی سخت نگذشت فقط یک هفته بعد تزریقم حالم بد میشد غیر اون ،پیاده روی روزانه ،کارهای خونه،همه چی مثل روال قبل انجام شد،حتی وقتی پسرم موهامو زد میدونستم چشم‌بچه ها به منه واینکه چه عکس العملی دارم وقتی خودمو تو آیینه دیدم اصلا احتیاجی به فیلم بازی کردن نبود ومن عاشق کله گرد خوشگلم شدم،به بچه هام گفتم من نوزاد کوچولوام وزندگی دوباره رو شروع میکنم،قویتر وبهتر ازقبل،

نمیدونم چرا این ریزش مو انقدربنظر همه بد میاد وقتی میدونیم دوباره در میاد حتی بهترازقبل پس غصه چیو بخوریم؟؟!!

ما مادرها قویتر ازاین حرفاییم اونقدر بچه ها رو میخندونم که

دخترم میگه مامان تو این داروهاتون نمکم هست میگم شک نکن آخه خیلی بانمک ترشدم

درسته روزهای سخت هم داریم روزهایی که هیچ کس جز خودمون حالمون‌رو نمیفهمه ولی تو اون روزاهم وقتی از جلوی آیینه رد میشم وصورت بیرنگ وروی خودمو میبینم وحتی نای یه رژ زدن هم ندارم یه چشمکی به خودم میزنم ومیگم تو قویتر از این حرفایی

بلههههه ما مامانا قویترین موجودات روی زمینیم که بخاطر بچه ها وعزیزانمون هرکاری میکنیم،درود بر همه مادرهای جهان با آرزوی سلامتی برای تک تک شما وسپاس فراوان از دکتر موسی زاده مهربان که امکان این رابطه رو بوجود آوردن ومیتونیم حرفای همدیگرو بخونیم.

پ.ن: ممنون از #قهرمان_ششم خانم کاوه که یک بار دیگه تجربه خودشون رو در اختیار همراهان پیج قرار دادند

باسلام خدمت دکتر موسی زاده عزیز وهمراهان نازنین .من مربی ورزش هستم و۴۲ سال سن دارم:
در اواخر شهریور ۹۶ شب هنگام خواب متوجه توده ای در کنار سینه راستم شدم و به خانواده چیزی نگفتم وصبح به سالن ورزشی رفتم یکی از شاگردام که از پرسنل خوب #بیمارستان_بهمن هست من رو نزد دکتر موس زاده عزیز برد ⁦آقای دکتر بعد از معاینه سونوگرافی نوشت، من همان بیمارستان #سونوگرافی را انجام دادم ودکتر دید ولی متاسفانه جواب خوبی نداشت وباید خیلی زود جراحی میشدم خیلی گیج شدم از بیمارستان تا میدان صنعت پیاده رفته بودم ⁦⁩ زود به خودم اومدم و راهم را پیدا کردم اول مهر بود که آماده جراحی شدم وقسمت نبود که به جشن پیش دبستانی پسرم برم جراحی خوبی بود بعد رسیدم به مرحله #شیمی_درمانی این مرحله برام سخت بود چون مجبور بودم بیماریم رو از مادرم ، وپدرم مخفی کنم چون ترس عجیبی از این بیماری داشتند من یک سال قبل از بیماری خودم پدر شوهر و خواهر شوهرم را با فاصله ۲ ماه از دست داده بودم پس ترس برای اطرافیانم طبیعی بود
⁦⁩ولی خودم وهمسرم باروحیه خوب وخیلی قوی با این بیماری جنگیدیم وباشگاه رفتن رو ترک نکردم من تا آخر عمرم مدیون دکتر موس زاده عزیزم
پ.ن: شما مدیون انرژی مثبت و همت خودتون هستید ممنون از لطف شما همیشه سلامت و پایدار باشید

بنام خدا

⁩ سلام دوستان، خردا ۹۳ بود که برای چکاپ رفتم #سونوگرافی بدون این که مشکلی داشته باشم دکتر بعد سونو بهم گفت تو سینت توده هست به یه جراح مراجعه کن من همینطور هاج و واج مونده بودم نگاش میکردم شوکه شدم ، اومدم بیرون یکی از آشناهامونو دیدم که اومد پیشم وگفت چی شده من انگار که آب داغ ریخته بودن رو سرم موضوع رو بهش گفتم اونم خندید گفت این که ناراحتی نداره الان ادرس دکتر پنجه طلایی رو بهت میدم برو پیششون وخودتو بسپار به اونا منم سریع اومدم خونه و با همسرم رفتیم به یکی از شهرهایی که نزدیک شهرمان بود برای انجام مامو گرافی و بیوپسی ، بعد گرفتن جواب اونا انگار دنیا برام تموم شده بود همچنان اشک میریختم تا اینکه شبش حرکت کردیم اومدیم تهران
⁦⁩تا وقتی که وارد مطب این بزرگوارن وقهرمانان زندگیم بشم همچنان قلبم میلرزید واشک از چشام میریخت، ولحظه ای که فرشته های اسمانی رو دیدم یکدفعه یه نیرو وانرژی به من اومد دقیقا مثل فیلما#دکتر_عطری عزیز و #دکتر _موسی_زاده عزیز با صحبتهاشون امید رو در من زنده کردن وحتی یادمه دخترم بهم گفت مامان یهو عوض شدی همسرم گفت با دیدن دکترهای حاذق ومهربون آرامش پیدا کردتا اینکه جراحی شدم وبه دنبالش #شیمی_درمانی و #رادیو_تراپی ، و الانم مرتبا برا چکاپ میرم پیش آقای دکتر موسی زاده عزیز وخدا رو شکر مشکلی ندارم🙏
اگه من پیروز شدم در سایه دکترهای پنجه طلایی و مهربون ودلسوز بود به جرات میتونم بگم قهرمانان واقعی آنها هستن خدا همیشه پشت وپناهشون باشه من وخانواده ام همیشه دعا گویشان هستیم ودستان شما قهرمانان زندگیم رو میبوسم
⁦ وخدا رو شاکرم بابت داشتن همسری مهربون ودلسوز ودختری مهربون وجاداره اینجا از خانواده خودم وخانواده همسرم که مثل یه کوه پشتم ایستادن تشکر کنم هرگز منو در این راه تنها نزاشتن وبه بودنشون افتخار میکنم ودر کنارشون احساس ارامش خدایا بابت داشتن دکتر عطری ودکتر موسی زاده ازت ممنونم تنها چیزی که میتونم بگم اینکه همیشه سلامت باشند وبه وجودشون افتخار میکنم
پ.ن: تبریک میگم به این قهرمان عزیز بخاطر این روحیه خوبشون و تشکر میکنم بابت این همه محبتی که بنده و دکتر عطری عزیز داشتند

با سلام و درود
درست یک سال پیش، دو هفته بعد از تولد چهل سالگی توده ای سرطانی در سینه چپم تشخیص داده شد. بلافاصله تحت عمل جراحی قرار گرفتم.اغراق نکردم اگر بگویم”شیمی درمانی”مخوف ترین واژه ای بود که در طول زندگیم از زبان دکتر شنیدم.. دنیا روی سرم چرخید و چرخید، فکرهایی که تا مرز جنون می رفت “یک سال باید تحت درمان باشم”، “ورزش را باید کنار بگذارم” و هزاران فکر و فکر…
اما لحظه ای برای شروع درمان تردید نکردم…مصمم شدم برای درمان…تمام جلسات شیمی درمانی و پرتو درمانی را منظم گذراندم…دی ماه درمانم تمام شد و چه زیبا بود حس با شکوه سلامتی… دوست دارم در اینجا چندین تجربه را که در طول این دوره کسب کردم را با دوستانم در میان بگذارم
⁦ هر جوش، اگزما، التهاب روی پوست سینه مشاهده کردید بلافاصله به پزشک مراجعه کنید( من بهمن ماه متوجه یک جوش شدم که بعد از سه ماه تبدیل به یک توده دو سانتی شد).⁦⁩ بیماری را از خانواده پنهان نکنید…خانم هایی بودند که بیشتر از اینکه به سلامتی فکر کنند نگران این بودند که کسی متوجه نشود ⁦⁩مصمم و با اراده و بدون اتلاف وقت درمان را شروع کنید. ذره ای در انتخاب پزشکتان تردید نکنید و به او اعتماد کامل کنید⁩

سخن آخر اینکه فقط و فقط این خود خودمان هستیم که باید پیروزمندانه رهسپار این سفر قهرمانی باشیم و شکوهمندانه به مقصد زیبای سلامتی برسیم…
مراقب جسم و روانمان باشیم
در پناه خداوند مهربان

مادر من نیز یک قهرمان است
بی بی ۶۷ ساله اسفند سال ۹۸ یه توده توی سینه راستش حس کرد و مراعات شب عید و مارو کرد و خودش تنهایی رفت پیش پزشک زنان درمانگاه محلمون.
ایشون هم واسش سونو و مامو نوشت و ترسوندش که یه توده تو سینته و باید حتما زودتر پیگیری کنی.بنده خدا مامانم از نگرانی اینکه چیزی نباشه و ازونجایی که بیشتر نگران بچه هاش بود تا گرفتار بیماریش نشن، شب توی خواب صورتش دچار فلج بلز شد.
باز هم به ما نگفت تا اینکه من فرداش رفتم خونشون سر بزنم دیدم یه طرف صورتش کج شده،سریع بردمش پیش پزشک مغز واعصاب و براش ام آر آی مغز نوشت.رفتم دفترچه رو تحویل پذیرش بدم برگه سونو و مامو رو دیدم و شصتم آب خورد که یه خبرهایی هست.
خلاصه با لطف خدا و مساعدت های جناب دکتر احتجاب و ۶جلسه شیمی درمانی باجناب دکتر موسی زاده مهربان آشنا شدیم وایشون با روحیه و انرژی خوبی که بهمون دادن وباتوجه به شرایط سنی نسبتا بالای مامان،توده بدخیمی که تا زیر بغل پیش رفته بود را کامل تخلیه کردند و بعد ۳۰ جلسه پرتودرمانی شکرخدا خطر رفع شد.
مامان من یک قهرمان است چون با توجه به دیابت و فشار خون ۱۱ماه با سرطان جنگید و خم به ابرو نیاورد.

سلام
بنام خالق هستي ، او كه بردباري را هنگام مصائب به ما آموخت براي رشد بيشتر ، و سلام بر فرشته هاي زميني ( دكترهاي عزيز و كادرشون )
ميخوام براتون بگم كه داستان من از يك دورهمي خانوادگي منزل پدرم شروع شد كه عصرش مادرم لب به سخن گشود اوگفت : يه غده در يكي از سينه هاشون هست با اصرار ديدم و فرداش براشون وقت معاينه گرفتم چون فهميده بودم كه غده بدخيمه ، بخاطر ظاهرش ، ( پوست سينه در قسمت تورم پرتقالي شده بود و نوك سينه بداخل رفته بود ) . بعد از برگشتن به خانه دنبال يه جايي كه تنها باشم و غممو تخليه كنم .
همه واقفن كه باور افراد مسن رو نميشه تغيير داد ويا اگه بتونيم خيلي سخته ولي با كمك خدا كارهاي اوليه رو ظرف ٢ هفته انجام داديم و ايشونو در سن ٧٧ سالگي با اميد به خدا و دكترشون راهي اتاق عمل كرديم .
چون ايشون بعد از گذشتن مدت ٨ ماه تا يكسال مطرح كرده بودن بيماري پيشرفت كرده بود و به غددزير بغل هم سرايت كرده بود به همين دليل سينه سمت راست ايشون با ٧ غده لنفاوي كه ٣ عدد از اين غده ها درگير شده بود بطور كامل تخليه شد ولي بعد از عمل تب شديد و راش براشون بوجود اومد و ٩ روز بيمارستان بستري شدن براي رفع عفونت پيش آمده بعد از اين شيمي درماني و روزهاي سخت من كه مادرضعيفموتو اون حال و اوضاع ميديدم و بايد همراهيش ميكردم، شروع شد در حين شيمي درماني باز عفونت نسج نرم در ناحيه ساق پا براشون پيش اومد
روزهاي سختي رو ايشون سپري كردن طي ٦ ماه آنتي بيوتيكشون قطع نشد .
تقريبا از ماه ٥ شيمي درماني ايشون من توده اي در سينه ام احساس كردم . صبر كردم تا درمان ايشون تموم شه بعد مراجعه كردم حدود ٤-٥ ماه به تاخير افتاد بدليل مشكلات مادرم كه نياز به همراهي من داشت . ولي از اونجائيكه جواب هر خيري بي نصيب نخواهد ماند ، غده سينه چپ من رشد كندي داشته و در مرحله طلايي تونستيم بدادش برسيم و توسط دكترهاي حاذق و مهربونمون ( آقايان دكتر عطري و دكتر موسي زاده عزيز ) غده برداشته شد و پس از ٣٠ جلسه پرتو درماني و ادامه درمان با يه قرص ، روزهاي سخت ما سپري شد الان بعد از گذشت ٤و ٣ سال زندگي كه هديه خداوندست را ادامه ميدهيم و هر دو به هم كمك مي كنيم و خدا را شاكريم كه اين استادان گرانبها را برايمان حفظ ميكندولحظه هاي نفس كشيدنمونو مديونشونيم .هزاران بار تشكر و قدرداني هم نميتواند جوابگوي زحمات شما باشد

با سلام و درود
خبر بسیار هولناک بود ؛ نتیجه پاتولوژی کارسینوما؛ شب با کمک آلپرازلام به خواب رفتم ؛ ….فردا پزشکم با وسواس خاصی گفت جواب مطلوب نبوده ..
ومیدانم این لحظه برای او بسیار سخت است هرچند به تعداد زیادی بیمار گفته باشد؛بلافاصله گفتم بله اقای دکتر کارسینوما هست ….پس از چند ثانیه بهت وسکوت گفت خوب بریم سر اصل موضوع.
حفظ عضو با مشکلات بعدی
مستکتومی با کمترین مشکل
انتخاب باشما ومن مستکتومی را انتخاب کردم ….

آن شب تا نزدیک صبح به قوی کردن روحیه ام پرداختم زیرا اگاهی و پذیرش رکن اصلی آرامش در اتفاقات بد است …
پذیرفتم که سرطان اکنون بامن همراه شده پس باید با او همراهی کنم تا زمانی که راهمان از هم جدا شود….
من اموخته ام یک بار بیشتر به دنیا نمیایم و تلنگر خداوند را نادیده نمیگیرم…واز این جنگ نابرابر بین قوی بودن و به سرطان بی تفاوت شدن وسلطه ی کنسر بر بدنم پیروز بیرون میایم….
باید درونم را سرشار از زندگی کنم تا رنگهای خورشیدی و تلاطم ملایم ومتحرک گندمزارها سلطه افکند به روح پروانه ایم و آن گاه ستایش کنم پس از باران رنگهای بنفش و آبی قوس وقزح زیبا را چشمهایم سرشار از امید و دستهایم به انتظار روزهای روشن وشاد وسالم اینده است….

سلام
آبان ۹۸به طور کاملا تصادفی وقتی برای عمل لیفت رفتم پیش جراح با یک ام آر آی متوجه یه مهمون ناخوانده تو سینه م شدم
بعد از نمونه برداری متوجه شدم که یه توده زیر یک سانت با گرید دو و استیج یک دارم
باورتون میشه من فقط برای یک ربع از ساعت به هم ریختم و خیلی زود خودم را آماده مبارزه کردم
بیست و پنجم آبان جراحی شدم شش جلسه شیمی درمانی و بیست و یک جلسه رادیو تراپی که روز عید فطر اخرین جلسه ام بود سه روز قبل دکتر انکولوژیست من را ویزیت کردند گفتند همه چیز خوبه و از شب بعدش هم داروهام را شروع کردم.
برای همه آرزوی سلامتی میکنم و از همه خانم های عزیز میخوام که به بدن خودشون توجه کنند.و از همه پزشکان مجرب تشکر میکنم

من از سرطان قویترم
سلام ، من شادی ام ۵۲ سالمه
در اواخر اسفند ۹۷ در حالی که پر بودم از هیجان ، هیجان رسیدن سال نو ، شکوفه دادن درختان ، چیدن سفره هفت سین ، بارداری دختر بزرگم ، نامزدی دختر کوچکم ، و دهها هیجان دیگر متوجه شدم میزبان مهمانی ناخوانده هستم
توده ای در سینه راستم ، بلافاصله با دکتر زنانم تماس گرفتم و ایشان ازم خواستند سونوگرافی و ماموگرافی انجام بدم تا از دکتر جراح ماهری که می شناسند برایم وقت ویزیت بگیرند تا به ایشان رجوع کنم .
دقیقا سه روز به عید مانده بود ، توسط دکتر موسی زاده جراحی شدم و روز بعد جراحی فهمیدم توده سینه و زیر بغلم بد خیم بوده و درگیر سرطانم .باید مسیری را سپری میکردم ،مسیری پر درد ، عصیان بزرگی در درونم بود و تنها چیزی که آرامم میکرد امیدواری به خدا و اعتماد به دکترم بود که در هیچکدام شک نداشتم ، نه در لطف و رحمت خدا ، ونه در مهارت و حاذق بودن دکترم.
دوران درمانم تحت نظر انکولوژیست هشت جلسه شیمی درمانی و سی جلسه پرتو درمانی بود.
این دوران با تمام سختیهای جسمی و روحی به پایان رسید اما چنان تحول بزرگی در زندگی ام ایجاد کرد که سرطان را برایم بیشتر از یک درد صعب العلاج به یک نعمت تبدیل کرد.
سرطان زندگی کردن را به من آموخت.
آموختم که جنگیدن برای نداشته ها چشم ها را بر روی داشته هایمان می‌بندد ،
اموختم در همه حال و همه وقت باید عشق ورزید ،
آموختم نباید زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاریم ، زندگی را باید زندگی کرد با عشق در کنار عزیزانت .
در تجربه درمان سرطانم چنداصل خیلی مهم بود اول توکل و امید به خدا ،دوم اعتماد به دکتر، سوم آگاهی و شناخت کامل از مریضی ،چهارم همراهی و همدلی اطرافیان ،ودر نهایت سپاسگزاری .
سپاسگزاری از خدا بخاطر فرصت جدیدی که به من داد تا مهربانتر و عاشقتر زندگی کنم .
تشکر از دکتر موسی زاده عزیز که قلب مهربان و دستان پر مهرش قابل ستایشند .
برای همه همرزمانم آرزوی سلامت میکنم . ارزو میکنم روزهای تلخ گذشته در گذشته ها جا بمانند و جز یاد و خاطره ای برای عبرت چیزی از آنها باقی نماند….
سرطان درمان داره فقط یه همت میخواد که ما میتونیم و از پسش برمیاییم چون ما از سرطان قویتریم….
#من_بهبود_یافته_سرطان_هستم
#سرطان_نقطه_عطف_زندگی_است

باسلام و درود
امروز روز تولدمه، تونستم امسال هم تولد داشته باشم و ۳۶ سالگی هم تموم کنم
خدایا ممنونم بخاطر بخشیدن دوباره زندگیم…
قطعا وقتی ندای خوب بودن چکاپ های ۳ ماهه ام رو میشنوم فقط هزاران بار تو را شکر میگویم
دیشب شمع ۳۶ سالگیمو فوت کردم و برعکس سالهای قبل که چندین آرزو میکردم…چشمامو بستم و فقط یه آرزو کردم…اونم سلامتیم بود
از لحاظ شناسنامه ای یکسال بزرگتر شدم ولی ما روانشناس ها یه سن هم داریم به نام سن عقلی…از اون نظر صد سال بزرگ شدم…ظاهرم با تولد پارسالم خیلی فرق کرده، میخوام فقط چیزهای مثبت رو ببینم…الان مو، ابرو و مژه دارم…از چشمهام آب نمیاد و گر نه میگیرم…تو رگ هام دارو نمیره و از ته دلم میتونم بخندم

سلام
من پرتو هستم. من بعد از بیماری ام زندگی برام مفهوم پیدا کرد. قبلش فقط به کار پر استرس ام، فکر میکردم. الان کل سبک زندگیم تغییر کرده، ذهنمو هدفمند کردم و فقط برای موضوعات مهم مثل عشق، لذت بردن از لحظه، نقاشی هام، صدای دریا، انرژی اطرافم فکر و وقت میذارم.
من سرطان گرفتم و این بهترین اتفاق زندگی من بود. لازم نمیبینم با کسایی که آزارم میدن ثانیه ای وقت بگذرونم، بر خلاف گذشته ام، قوی شدم، یاد گرفتم مراقب خودم باشم.
خودمو خیلی دوس دارم و خودمو در آغوش میگیرم، راه طولانی و سختی. ما تونستیم، پس شما هم میتونین.
این بیماری، اون ماهیتی میگیره که شما بهش میدین، من ماهیت ی نعمت بهش دادم.

باسلام و درود
امروز روز تولدمه، تونستم امسال هم تولد داشته باشم و ۳۶ سالگی هم تموم کنم
خدایا ممنونم بخاطر بخشیدن دوباره زندگیم…
قطعا وقتی ندای خوب بودن چکاپ های ۳ ماهه ام رو میشنوم فقط هزاران بار تو را شکر میگویم
دیشب شمع ۳۶ سالگیمو فوت کردم و برعکس سالهای قبل که چندین آرزو میکردم…چشمامو بستم و فقط یه آرزو کردم…اونم سلامتیم بود
از لحاظ شناسنامه ای یکسال بزرگتر شدم ولی ما روانشناس ها یه سن هم داریم به نام سن عقلی…از اون نظر صد سال بزرگ شدم…ظاهرم با تولد پارسالم خیلی فرق کرده، میخوام فقط چیزهای مثبت رو ببینم…الان مو، ابرو و مژه دارم…از چشمهام آب نمیاد و گر نه میگیرم…تو رگ هام دارو نمیره و از ته دلم میتونم بخندم

پارسال این موقع بود ک کم کم داشت خودشو نشون میداد و اعلام حضور میکرد
اولش با خستگی و بی حالی شروع شد بعدش کم خونی و بعد درد گردن و درد گوش که هر دفعه پزشک علتش رو متوجه نمیشد و بعد از اون خارش بدن و سرفه و تنگی نفس که بازم پزشک تشخیص آلرژی داد ولی یک روز که دیگه حسابی توانمو گرفته بود با انجام سی تی اسکن اونی شد که باید میشد
من ۳ماه مانده به ۲۰سالگیم فهمیدم یک مهمان ناخوانده ای دارم که بهش میگن سرطان و میدونستم حالا حالا قصد رفتن نداره و حسابی قراره منو امتحان کنه فهمیدم تو مسیری قرار گرفتم که بشدت سخت هست
اما تصمیم گرفتم ب همین راحتیا کم نیارم و تلاش کنم ..برای اولین بار قرار بود برای خودم زندگیم خنده هام و سلامتیم تلاش کنم و قول داده بودم بخودم که یه روزی بگم من تونستم
نمیدونم چجوری ولی فکر میکنم خدا قبل اینک یه دردی رو به ادم بده زودترش صبرشو بهش میده و من خیلی زود پذیرفتم و تصمیم گرفتم شکشتش بدم
الان که دارم مینویسم ۲ماه از پایان درمان من گذشته و من کاملاخوب شدم و تونستم بیماری کنسر رو شکست بدم و با افتخار ب خودم میگم مرسی از اینکه انقدر قوی بودی و تونستی

با سلام و درود
وقتی روز ۲۰ آذر از آزمایشگاه زنگ‌‌‌ زدند و‌گفتند که نتیجه #پاتولوژی ام‌ حاضره، نمی دونم چرا دلشوره عجیبی گرفتم. درسته که گزارش #ماموگرافی نشان می داد سینه سمت چپ توده داره، اما همین که دکتر‌ بهم گفته بود باید نمونه برداری بشه و اونم مرکز تصویر برداری گیتی، دلشوره به دلم افتاده بود و حالا که بهم گفتند نتیجه حاضره، از گرفتن نتیجه تا حدی ترس تو دلم افتاده بود. اون روز ترافیک وحشتناکی بود، تقریبا یک ساعتی طول کشید تا برسم پاسداران، خواهرم هم مرتب زنگ می زد و پیگیری می کرد و همین باعث شده بود بیشتر عصبی بشم. تا برگه رو دادند دستم، کامل فهمیدم چه خبره.
مهمان ناخوانده تو چند جای سینه جا خوش کرده و به همان جا هم رضایت نداده بود و مثل‌ یک دشمن مهاجم، به لنف ها هم سرایت کرده بود. به درخواست خواهرم، نتیجه رو براش با واتس آپ فرستادم.
رسیدم خونه، تا خواهرم بیاد غوغایی بود. جالب بود که من داشتم خانواده رو آرام می کردم. از همان شب، با هر کسی که می شناختیم برای معرفی جراح تماس گرفتیم و تقریبا همه اسم یک دکتر رو گفتند. روز یکشنبه ۲۴ آذر در مطب #دکتر_موسی_زاده بودیم. اسطوره ای که با متانت و آرامشی که داشت، آنچنان آرامشی به من و خانواده داد که با اطمینان خاطر خودم را بعد از خدا به دستان پر توان و مهربان ایشان سپردم و چهارشنبه همان هفته عمل جراحی با موفقیت انجام شد.
حالا سومین جلسه شیمی درمانی را با دکتر فخاریان عزیز پشت سر گذاشتم و شاید بزرگترین چالش زندگی ام که از دست دادن موهام بود رو تجربه کردم.
در چهل و دومین زادروز ‌تولدم در دی ماه امسال درست یک ماه بعد از جراحی، انسان دیگری متولد شد که زندگی را با وجود همه سختی ها و کمبودها عاشقانه دوست دارد. کسی که پروردگارش را به خاطر همه نعمت ها و حکمتهایش عاشقانه می پرستد و خدا را به خاطر آفریدن انسان های والایی که بازوی خداوند در زمین هستند می ستاید.
بیماری درسی از مکتب خداوند برای #شکرگزاری است. به جای تسلیم و ناامید شدن، شاگردان خوبی در محضر پروردگارمان باشیم.

سلام وقتتون بخیر
من سال ۹۳ متوجه شدم #کانسر_سینه دارم اونم اینکه غده جایی بود ک اصلا به ذهنم نمیرسید بدون درد ولی معجزه وار متوجه این غده شدم اوایل مثل خیلیها خودم رو باخته بودم تا بعد جراحیم ک توسط #دکتر_موسی_زاده انجام شد همچنان در ناباوری بودم و ترس زیاد ولی من معجزه خدا رو که در درون من قدرتی داد ک باور کردنی نبود رو به چشم دیدم
یه شب با خدا خیلی حرف زدم مرتب میگفتم خدایا من مطمعنم این بیماری نیست فقط ی تلنگر از طرف خودت هست ک من بیشتر قدر داشته هام رو که توی زندگی داشتم و نمیدیدم رو بدونم شکر گزاری کنم یهو با خودم عهدی بستم اینکه من اجازه نمیدم یه غده کوچیک من رو از پا در بیاره من با توکل بخدا توو گوش این غده میزنم و شکستش میدم
دوستان وقتی سیم ادم به منبع انرژی که همون الله یکتاست وصل میشه نمیدونید چقدر معجزات میاد سراغتون جوری خودم رو بخدا سپردم که واقعا حس کردم دیگه ترس از این بیماری ندارم و جوری قدرتمندانه دوره درمانم رو سپری کردم در چشم بهم زدنی دوره درمانم ب خیر تموم شد
من در طول #درمان باور کنید اون روزی که شیمی_درمانی میکردم تا فردا صبح روز بعد که مطمعنم اون قدرت و صبر رو فقط الله یکتا بهم داده بود از خودم با شکیبایی پرستاری میکردم اطرافیانم به خاطر اراده و صبوریم و قدرتی که پیدا کرده بودم شوک شده بودند ولی من که میدونستم الله یکتا بندهاش رو به اندازه ظرفیتشون امتحان میکنه و چقدر سربلند از این امتحان بیرون اومدم فقط کافیه به خدا اعتماد کنیم و اون شرایط سخت رو به خودش کامل بسپاریم اون بدترین دردها رو به قشنگترین معجزه تبدیل میکنه
سپاسگزار الله یکتا هستم که همچنان با تنی سالم و با دید زیباتر به این جهان هستی دارم ب زندگیم ادامه میدم انشاالله ک همه بیماران با حس خوب و توکل بخدای مهربون سخترین بیماریها رو شکست بدند و به خودشون افتخار کنند که فقط کافیه بخدا وصل باشیم

میخوام داستان خودم براتون تعریف کنم نمی‌دونم از کجا شروع کنم ماجرا من با شماها خیلی فرق داره توی سن ۳۸ سالگی رفتم برای عمل ماموپلاستی
بعد از عمل دکتر نمونه هایی رو که از سینه ام در آورده بود بهم داد و گفت تا یک هفته می تونی در یخچال نگهداری کنی وقتی بهتر شدی ببری آزمایشگاه
چند روز گذشته بود که می خواستم به دلیل تنبلی نمونه ها رو بندازم دور ولی همون شب خواب دیدم که رفتم آزمایشگاه و اونجا بهم گفتن، سرطان سینه دارم.
نصف شب از خواب بیدار شدم و هراسان شوهرم بیدار و خوابمو براش تعریف کردم.
صبح همان روز نمونه ها رو بردم آزمایشگاه و بعد از چند روز که جواب پاتولوژی اومد، متاسفانه خوابم تعبیر شده بود. سرطان سینه با استیج صفر ولی از نوع بسیار بدخیم.
تو پنج سالی که تحت درمان قرار گرفتم، نگرشم به زندگی عوض شد، دکترم دربرابر بیتابی هام می گفت، تو خوش شانس ترین مریض سال ۸۶ هستی که با عمل ماموپلاستی، متوجه بیماریت شدی.به هر حال از اون دوران سخت ۱۳ سال می گذره و من خدا را شاکرم که حالم‌ خیلی خوبه و سرطان باعث شد که ۷ سال آخر سنوات کاری من در محک بگذره با خدمت به بچه های محک مشکلات خودمو فراموش می کردم.
البته نقش فوق العاده همسرم در دوره بیماریم باعث شد اون روزهای سخت برام راحتتر بگذره.
نقشی که از ابتدای ازدواجمون در پذیرش شرایط سخت و خاص تو زندگی من‌ایفا کرد. یادمه شبی هم که متوجه شدم مبتلا به سرطان شدم تا صبح با همسرم گریه می کردیم و آخرش بهم گفت من تو رو بی پا با پا، بی سینه باسینه دوست دارم.
اخه می دونید من تو شش ماهگی هم مبتلا به فلج اطفال شده بودم و درست از زمانی این مشکلم فراموش کردم که ازدواج کردم و شوهرم‌ وارد زندگیم شد حتی در دوران بیماری هم همیشه کنارم بود و میگفت اینقدر خودت رو اذیت نکن و با خودت فکر کن که خدایی که انقدر دوستت داشته و بهت زودتر هشدار داده از اینجا به بعد هم مواظبت خواهد بود.
و در آخر میخوام به همه دوستانم بگم سرطان پایان زندگی نیست، بلکه امتحانی از جانب خداوند است، پس این امتحان را جدی بگیرید و در تمامی لحظات جملات امیدبخش و آرام‌بخش را با خودتان تکرار کنید و بدانید که تنها نیستید، بلکه خانواده و دوستان بسیاری دارید که در این راه همه کار برای آرامش شما خواهند کرد

افسانه هستم ۵۴ ساله عضو انجمن ارگانیک ایران و کشاورز ارگانیک
علی رغم لایف استایل سالم وارگانیک در خرداد سال ۹۶ متوجه توده در سینه ام شدم بعد از مراجعه به دکتر زنان و انجام ماموگرافی و سونوگرافی تشخیص غده خوش خیم داده شد و برگه معرفی به جراح
برای خارج کردن غده پیش جراح معرفی شده نرفتم وبه جراح متخصص سرطان مراجعه کردم وایشون بیوپسی انجام دادند و باز هم اطمینان دادند که خوش خیم است وهر شش ماه یکبار برای چکاب خدمتشون برسم
بعد از ده ماه مراجعه کردم وایشون تشخیص غده بدخیم دادند وگفتند سریع باید جراحی بشه وپروسه جراحی و شیمی درمانی ورادیو تراپی انجام شد….
امروز دوسال از درمانم میگذرد زندگی شیرین و دلچسبی را تجربه میکنم وعقیده دارم شکست سرطان دلیل آفرینش من شد….
بامن باشید و بهترین سبک زندگی بعد از طوفانی به نام سرطان را تجربه کنید
تبریک به همه همرزمان قهرمانان…..

سلام
درمورد داستان بیماریم میخواستم صحبت کنم.
راستش خیلی قهرمانانه نبود، در اصل فهمیدم برعکس اونچه فکر میکنم بعضی جاها چقدر ضعیفم. دکتر عطری نبودند. مادرم تازه جراحی کرده بود در ناحیه ی حنجره به دلیل یک سرطان غیر تهاجمی که زود متوجه شده بودیم. من یک میوم رحمی داشتم که به یه جایی رسیده بود که باید عمل میشدم و وسواس دکتر گرفته بودم شدید. چون همه منو میترسوندن بابت از دست دادن رحمم. پروپزالم رو هم داده بودم میخواستم زودتر پایان نامه ی ارشدم رو شروع و تمام کنم. از اون طرف خواهرم خیلی دنبال این بود که اگه بشه کارام رو درست کنه برم کانادا.
همون بیمارستانی مامان جراحی داشت رفتم مامو دادم. بعد هم یه سونو توی یکی از مراکز سونو گرافی خدا رو شکر تو این چیزا مرتبم و قبل از این داستان هم به خاطر دکتر زنان مهربانی که داشتم و درست راهنمایی کردند هر چند ماه یه دفعه چکاپ میشدم. ایشالله اگر هستن که سلامت باشن اگر هم نه خدا رحمتشون کنه.
بازم همچنان اون سال دکتر عطری نبودند، دیگه داشت دیر میشد. از دکتر موسی زاده وقت گرفتم تو بیمارستان. معاینه کردن سونو و مامو رو دیدن.
خیلی بامزه بود موقع معاینه یه هو قیافشون عوض شد. دستشونو کشیدن عقب گفتن یه mriبده.
خلاصه دردسرتون ندم… بعد عید شد . دکتر هم مسافرت بودن. منم با اینکه جواب mri به نظرم خیلی نرمال نبود و نوشته بود باید بیوپسی شه،ته دلم نمیپذیرفتم. خلاصه وسط کورانی از حوادث گرفتار شده بودم… نمیدونم چرا بعضی وقتا تو زندگی اینجوریه…
دکتر موسی زاده کلا دکتر آروم و صبوری اند و تو بخش روانشناختی بیمار هم خوب کار کردند و یه حسن قضیه این بود.
چون وسواس هام خیلی اذیت میکرد و چون همه ی کارها رو هم خودم انجام میدادم سخت تر هم میشد.
اول که قبول کنم باید شیمی درمانی بشم. بعد حتما خودم دکترمورد نظرم رو پیدا کنم.
بعد، شیمی درمانی لطمه به بچه دار شدنم نزنه( الان که فکر میکنم برام عجیبه، اینو تو یکی از دوستام که تازگیها درگیر شده هم دیدم و جالبه که من اصلا ازدواج هم نکردم. ولی زن بهش فکر میکنه حتی تو 43 یا الان تو 46 سالگیش)
دیروز دکتر بهم گفتن دوره ی معاینه ات از این به بعد یه سال یه دفعه میشه کلی خوشحال شدم. این یعنی یه خانش رو هم رد کردیم..
خب، اینجا واقعا باید قدر دانی کنم از زحمات جناب آقای دکتر موسی زاده که از ابتدا و با آرامش کمک کردن اون مرحله ی سخت رو رد کنم. دکتر موسی زاده آدم قضاوت کردن نیستن و این شاید یکی از نکات برجسته ایه که من در ایشون دیدم

من یک قهرمان نیستم و نمی خوام یک قهرمان نما باشم  ،تا امروز  در نبرد با زندگی در خودم بارها شکستم اما  خندیدم بارها ترس تمام وجودم رو گرفت ولی جنگیدم و حمله کردم که کسی نفهمه ترسیدم..
دو هفته پیش در حین بیخیالی جواب بیوپسی رو گرفتم، سرطان بدخیم مثبت بود فکر کردم خواب می بینم وقتی رفتم پیش دکتردیدم درسته و باید جراحی بشم گیج بودم و درمانده اومدم بیرون و فقط یک ساعت فرصت داشتم تا خودمو جمع کنم و آماده بشم برای جشن تولد خواهرم، نقابمو زدم ، رفتم ،گفتم ، خندیدم، رقصیدم..
فرداش به اتفاق همراه همیشگیم همسرم راهی تهران شدم و خوب تاریخ عمل ۳ روز بعد و جراحی به دستان پرتوان دکتر موسی زاده انجام شد بدون اینکه به مادر و پدرم بگم ،تازه خیلی از ترس ها اومد سراغم و نگران زندگیم شدم .
این روزها با خودم فکر می کنم که دیگه نمی خوام یه قهرمان نما باشم نمی خوام همه چیز رو درون خودم نگه دارم می خوام خودمو بیشتر از بقیه دوست داشته باشم و به سلامتی خودم اهمیت بدم و با تمام وجود بجنگم مثل یه تازه کار که دوست داره بجنگه به امید اینکه یه روز قهرمان زندگی خودش باشه نه دیگران..






















































 

 

 

 

 

 

 

سرطان پستان و انواع آن

 

درود
من‌ هم یک قهرمانم که با مهربانی از این جاده پر فراز و نشیب به کمک انسانهای مهربان عبور کردم .
شهریور ۹۸ لکه بسیار نامحسوس و جزئی را در روی پوست  سینه راستم مشاهده کردم که فوری  به دوستم که مطب مامایی داشت نشان دادم و او با انجام ماموگرافی به من اطمینان داد که چیزی نیست و من تنها وسواس شده ام .البته درد و توده و سفتی در کار نبود.
آذر ۹۸ درست سه ماه بود در همان محل لکه سفید رنگ چروک ریزی در پوست سینه ام دیدم که خیلی سریع با انجام بیوبسی و پاتولوژی متوجه شدم توموری در سینه راستم به آرامی در حال رشد است .با کمک دوستی عزیز از تهران و شناخت طبیبی حاذق و با اخلاق به نام دکتر موسی زاده عزیز ۳۰ آذر جراحی و بعد ۸ جلسه شیمی درمانی و ۳۰ جلسه پرتو درمانی شدم و تا ۵ سال هم مصرف قرصهای هورمونی برایم تجویز شده است.الان ۲۰ روز است که از پایان پرتو درمانی من میگذرد .راه سختی بود ولی لطف الهی .رفتار پزشک عزیز و دعای دوستان مرا با نشاطی بالاتر از قبل به زندگی بازگرداند .به قول دوستی از بیماری نترسید اگر پزشک خوب پیدا نکنید باید بترسید .خوشحالم که این بیماری چشم خرد و بصیرت مرا به زندگی باز کرده است.

درود به قهرمان قهرمانان دکتر موسی زاده و دوستان عزیز
دوستان، با توجه به داشتن فرزند اتیسم فکر می کردم که خداوند برای جبران این درد سنگین دیگر هیچ دردی به درد هایم نمی افزاید . اما چنین بود حکمتش …. بهار ۹۸ بود، هنگام خوابیدن با دست کشیدن روی سینه راستم توده ای به اندازه یک بند انگشت (بدون درد ) زیر پوست احساس کردم و از آنجا که چکاو سالیانه سینه ام را همیشه انجام می دادم، خیلی ریلکس نزد جراح منطقه رفتم و جریان را بازگو کردم.
بعد از معاینه گفت چیزی مهمی نیست ولی برو #سونوگرافی و #ماموگرافی سالانه ات را انجام بده . بعد از انجام مراحل فوق و اشاره دکتر سونوگرافی.. به یک توده ۲ سانتی ، همسرم تاب نیاورد و با پرسوجو فراوان به دنبال دکتر حاذق شتافت تا اینکه خداوند #دکتر_موسی_زاده را جلوی راهمان قرار داد.
دکتر تا مامو و سونو را مشاهده نمود، گفت توده ۲ سانت و بدخیم میباشد ولی هنوز به بافت لنفاوی زیر بغل نرسیده است . سپس سوال کردند چگونه متوجه شدی گفتم خودم… ایشان دست شفا بخشش را به شانه ام زد گفت آفرین . همسرم آرامش و دقتی را که در کار دکتر دید ، گفت اگر چه برای انتخاب دکتر حاذق و مورد
اعتماد اذیت شدیم ولی راه درستی را انتخاب کردیم.
خلاصه کلام ، دکتر همان روز معاینه اولیه گفت برو امروز بستری بشو تا فردا صبح با برداشتن فقط توده و دو یا سه بافت نگهبان جهت اطمینان عمل شوی. ولی به دکتر گفتم برای بستری شدن امروز آمادگی ندارم چون می خواهم موهایم را رنگ کنم ، دکتر با شنیدن این سخن لبخندی همراه با تعجب زد ( نمی دانم شاید میگفت عجب بیمار ساده دلی) و گفت پس برو کارت را انجام بده .
از آنجا که دارای فرزند اتیسم میباشم ( با مشکلات خاص …) می باشم ، با خنده به همسرم گفتم خوب شد چند روزی استراحت میکنم و ماموریت را به تو می سپارم. البته او همیشه یار و یاور و پناه من بوده و هست و وجود او و فرزندم بهانه ای برای ادامه زندگیم میباشد.
دوستان، با استرسی که در روز عمل داشتم هنگام ورود به اتاق عمل با دیدن دکتر موسی زاده یک آرامش وامیدی در دلم شکوفا شد و عمل با دستان شفا بخش ایشان با موفقیت انجام شد. دو یا سه هفته بعد از عمل ۶ جلسه شیمی درمانی و ۲۴ جلسه پرتو درمانی دنبال کردم . اکنون خدای متعال را شاکرم که او دکتر موسی زاده را به عنوان فرشته نجات بر سر راهمان قرار داد.
دکتر به کمک خدا نه تنها به من بلکه به فرزندم هم زندگی دوباره عطا کرد. زبانم قاصر است از گفتن تشکر و توانمندی این انسان بزرگوار. ممنون که هستی.

با عرض سلام خدمت همه همراهان
حدودا دوسال پیش بود که درگیر دیسک گردن شدم و طی مدت کوتاهی و تشخیص دکترم سریع عمل جراحی کردم. بعد از شش ماه تو قسمت چپ سینه ام احساس یه توده کردم وقتی رفتم جلوی آینه با یه توده ی تقریبا گرد مواجه شدم من حتی یک درصد هم فکر بدخیم بودن این توده رو نکردم
وقتی #سونوگرافی و #ماموگرافی رو انجام دادم اصلا نمیتونستم و نمیخواستم که قبول کنم بدخیمه و درگیر کنسر شدم اول پیش یه #دکتر_خانم رفتم ولی متاسفانه خیلی بدون تعارف کلمه سرطان رو گفتن و با اطمینان دستور تخلیه کامل سینه ام رو نوشتن من که دنیام تیره شده بود و فقط گریه میکردم بعد از دو روز و تحقیق های همسرم ادرس #دکتر_موسی_زاده رو پیدا کردیم
وقتی که باهاشون صحبت کردم کلی از استرسم کم شده بود چون خیلی با ارامش به سئوالاتم جواب دادن و خوب یادمه که آقای دکتر همش بهم میگفتن نگران نباش همه این روزا میگذره و  حتی اسمی از سرطان و شیمی درمانی نبردن
بعد از جراحی وقتی بی قرار بودم و ازش تو اون حال بد میپرسیدم که شیمی درمانی میشم یا نه با خنده بهم میگفتن حالا این روزهای بعد عمل رو بگذرون تا دوهفته بعد منم
میدونستم که باید شیمی درمانی بشم ولی با صحبت های اقای دکتر اروم میشدم خلاصه همه اون روزها گذشت و فقط خاطرهاش برام موند و دعا کردن آدم هایی که واقعا کمکم کردن، که یکی از اون فرشته های نجات آقای دکتر موسی زاده بودن
دوستای گلم فقط باید روحیه داشته باشین به خودتون بقبولونین که این بیماری هم مثل سرماخوردگی یه دوره داره که طولانی تره قبول کنین که زنده میمونین و زندگی رو زندگی میکنین آقای دکتر ممنونم ازتون بابت همه مهربونی ها

سلام و درود
تازە ۲۸سالە شدە بودم کە یە روز متوجە یە تودە تو سینە راستم شدم اما هیچگونە دردی نداشتم دیگە نرفتم دکتر تا چندماه گذشت بە خیال اینکە درد ندارە حتما مشکلی نیست یە روز از سر کنجکاوی رفتم سنو دادم بعدش بیوپیسی شدم جواب پاتولوژی #برست_کانسر شد
روزای سختی بود ولی زود خودمو جمع وجور کردم درمانم شروع شد ۱۶جلسە #شیمی_درمانی
۳۰جلسە #پرتو_درمانی
۱۷جلسە #هرسپتین
انقدر روحیە ام عالی بود کە دکترم میگفت من ازت انرژی میگیرم الان چهار سال از اون روزا میگذرە ومن برگشتم بە زندگی عادیم (قهرمان زندگیم خودم بودم)
توصیه ام به خانوم ها اینه بیشتر به سلامت خود اهمیت بدن پیگیر باشن
وسخن آخر به قهرمان های که درحال حاضر درگیر درمان هستن میگم قوی باشید (سرطان شکستنیه)

سلام
روز سوم اردیبهشت ۹۶ مادرم که خونه من بود متوجه شدم دستش رو که تکون میده درد داره علتش وجود یک توده در سینه راستش بود
بعد دو روز که رفت دکتر و #سونوگرافی و #ماموگرافی کرد، دکتر براش نمونه برداری انجام داد و بعد یک هفته که جواب اومد دکتر گفت توده باید تخلیه بشه ولی با نمونه برداری که کرده بود وضعیت سینه مادرم خیلی بد شده بود با بررسی و پیگیری هایی که کردیم دوست خواهرم جناب دکتر موسی زاده رو معرفی کردند و ایشون با صحبت های دلگرم کننده ای که کردند روز بیست اردیبهشت ساعت ۵ صبح عمل مادرم رو انجام دادند
خدا رو شکر با روحیه ای که آقای دکتر به ما و مادرم دادند بعد از ۸ جلسه #شیمی_درمانی، بیست و شش جلسه پرتودرمانی و هفده جلسه #هرسپتین خداروشکر مادرم الان در سلامت کامل هستند
مادرم با روحیه بالایی که داشت واقعا به ما هم روحیه میداد مادر من واقعا یه قهرمان واقعیه
دعای ما سلامتی ذکترخوب مهربان و با تجربه ایشون جناب د کترموسی زاده است ان شاالله سلامت باشید

سلام من رقیه هستم پنجاه و هفت سالمه، در تیر ماه سال نود و شش که مبتلا به کنسر سینه شدم با یه خارش و تغییر رنگ متوجه شدم که اصلا دردی نداشت ولی بعد در مدتی اندازه گردو به دستم خورد و به دکتر رفتم، بعد از سونوگرافی و ماموگرافی دکتر منو برای بیوپسی فرستادن اون موقع متوجه شدم خبرهایی هست
ولی زیاد نگران نشدم چون چندین سال قبل یک توده خوش خیم در سمت چپ سینه ام رو عمل کرده بودم ولی وقتی جواب بیوپسی رو گرفتم و پرسیدم گفتن دوتا توده داری یکی خوش خیم و یکی بدخیم
بعد بلافاصله رفتم برای عمل و شش جلسه شیمی درمانی و سی جلسه پرتودرمانی رو با همه سختی هاش خداروشکر پشت سر گذاشتم، خیلی سخت بود ولی بخاطر خانوادم و درکنار عزیزانم تحمل کردم چون باید قبول میکردم تنها برای من نیست و همیشه گفتم خدایا رضایم به رضایت
حالا سه ساله می گذره و الان فقط قرص تاموگسیفن می خورم با ارزوی سلامتی همه بیماران و قهرمانان عزیز

سلام
من مونا هستم. اسفند ۹۶ وقتی ۲۷ سالم بود یه توده ای رو در سینه چپم لمس کردم یه کم ترسیدم بعدش به خودم گفتم شاید کیست باشه ولی سریع رفتم سونوگرافی و اونجا به من گفتن باید سریعا نمونه برداری کنن. وقتی برای نمونه برداری رو تخت سونوگرافی خوابیده بودم همش فکر میکردم چیزی نیست همه چی خوب میشه ما اصلا سابقه سرطان نداریم و از نظر ژنتیکی امکان نداره مبتلا بشم تا اینکه نمونه برداری انجام شد
نتیجه اش بدخیم بود و باید خیلی سریع جراحی می شدم. احساس میکردم دنیا رو سرم خراب شده و زندگی به پایان رسیده. جراحی شدم و بعد از جراحی دکتر گفت شاید شیمی درمانی نیاز نباشه و فقط پرتو درمانی لازم بشه. یه کم حالم بهتر شد چون از شیمی درمانی خیلی می ترسیدم. اما بعد از اینکه نتیجه پاتولوژی آماده شد مشخص شد که شیمی درمانی لازم دارم.
از اونجایی که خیلی می ترسیدم، درمان شیمیایی رو کنار گذاشتم و رفتم سراغ درمان های گیاهی و یکسال تمام خامگیاهخوار شدم اما بعد از یکسال درد عجیبی در جناغ سینه شروع شد و وقتی رفتم اسکن و سونوگرافی، گفتن متاستاز داده به زیربغل و جناغ سینه و ریه ها
حالم خیلی بد شد و دیگه خودمو کاملا باخته بودم و ترس و وحشت تمام وجودمو فرا گرفته بود. با کمک آقای دکتر موسی زاده مراجع کردم به دکتر آنکولوژیست و شیمی درمانی رو شروع کردم. به خودم گفتم باید قوی باشم باید مبارزه کنم. مبارزه رو شروع کردم و روحیمو از نو ساختم. الان بیش از یکسال هست که شیمی درمانیم تموم شده و داروی خوراکی مصرف میکنم.
شکر خدا زیربغل و سینه ام پاک شده و ریه هام و استخوانم هم تحت درمان هستش. قوی بودن رو یاد گرفتم و فهمیدم که سرطان پایان زندگی نیست بلکه شروع فصل جدیدی از زندگیست. از خانم های عزیز خواهش میکنم معاینات و چک آپ هاشون رو جدی بگیرن، چون در صورت تشخیص زودهنگام، امکان درمان کامل درصد بالایی دارد.

سلام دوستان عزیز
شهریور دو سال پیش بود که به طور اتفاقی در حمام متوجه تغییر شکل ظاهری سینه راستم شدم. ترس و اضطراب کل وجودم رو گرفته بود به طوری که حتی جرأت نگاه کردن به سینه ام رو نداشتم. تا سه روز در حال انکار بودم و حتی توان مراجعه به دکتر را نداشتم اما وقتی به دختر کوچولوی سه ساله ام نگاه می کردم حس زندگی و زنده بودن در من شدت می گرفت از طرفی بعد از مدت ها با همسر و فرزندم به مسافرت اومده بودم و نمی خواستم اون رو خراب کنم .بلافاصله بعد از برگشتن به خونه موضوع رو با همسرم در میون گذاشتم و اون شروع کرد به جستجو و بعد از کلی گشتن، بالاخره فرشته نجاتم رو پیدا کردیم .
روزی که به مطب دکتر موسی زاده نازنین رفتم رو هیچوقت فراموش نمی کنم. با اون نگاه مهربون و صدای آرامش بخش دکتر، حس کردم که خدا هنوزم منو دوست داره که چنین فرشته نجاتی برام فرستاده. دو روز بعد جراحی شدم و بعد از اون درمان های تکمیلی شیمی درمانی و پرتو درمانی رو انجام دادم .
الان حالم خیلی خیلی خوبه و فکر می کنم اگر این بیماری به سراغم نیومده بود نه قدر همراهی و مهربونی و عشق همسرم رو می دونستم و نه اینقدر خودم و زندگیم رو دوست داشتم.
من یک قهرمانم یک مادرم یک همسرم و این ها رو به لطف قهرمان واقعی زندگیم دکتر موسی زاده نازنین دارم. با آرزوی سلامتی برای ایشون و همه بیمارانشون

سلام دوستان عزیزم
سمیه هستم خرداد پارسال متوجه سفتی غیر معمول و بدون درد کنار سینه راستم شدم بعد از مراجعه به جراح عمومی و فلوشیپ سینه و انجام سونوگرافی و ماموگرافی و در نهایت نمونه برداری متاسفانه متوجه توده بدخیم شدن و در نهایت ناباوری در سن سی و چهار سالگی به سرطان سینه گرید دو استیج دو/سه مبتلا شدم.
دو روز بعد جراحی کردم دو تا توده و لنف نگهبان رو خارج کردن و بعد از اینکه جواب پاتولوژی اومد متاسفانه لنفها هم درگیر بود ، دوباره جراحی شدم و 12 تا لنف ها رو خارج کردن .
هشت جلسه شیمی درمانی و 15 جلسه پرتو درمانی شدم .
اولش پذیرش این موضوع خیلی برام سخت بود اما وقتی بچه هام رو میدیدم روحیه می گرفتم برای ادامه درمان و مبارزه کردن .
برای اینکه دوباره سلامتیم رو بدست بیارم تا بتونم براشون مادری کنم و قد کشیدنشون رو ببینم و کنار همسر عزیزم نفس بکشم .
الان نه ماه از درمانم میگذره و خداروشکر خوبم . یک پیج درست کردم که به همرزمهام انرژی مثبت و امید بدم .
براتون آرزوی سلامتی دارم
لطفا هرماه معاینه فردی انجام بدید و اگر به مورد مشکوکی برخورد کردید حتما و فورا به دکتر مراجعه کنید

سلام خدمت اقای دکتر موسی زاده عزیز وبقیه دوستای گلم که سرطان روشکست دادیم۳۳ ساله بودم که متوجه توده ای درسینه چپم شدم به پزشک متخصص مراجعه کردم وایشون برام نمونه برداری کردن بعد ازانجام سونو و نمونه رودادن پاتولوژی
جواب پاتولوژی که اومد گفتن #سرطان_سینه هست خانم #دکتر_خامچیان عزیز اقای دکتر عطری وموسی زاده رو به من معرفی کردن من همراه برادر بزرگم که ایشون جراح ومتخصص چشم هستن وهمسرم عازم بیمارستان دی شدیم ومنتظر این دوبزرگوار
آقای #دکتر_عطری و #دکتر_موسی_زاده عزیز نمونه رو فوری و اورژانسی دادن آزمایشگاه، باورم نمیشد که اینقدر دلسوزانه منو حمایت کردن و بعد ازمطمئن شدن ازنتیجه پاتولوژی مجدد منو عمل کردن وبرای اطمینان یه زنجیره غدد لنفاوی روهم دادن آزمایش یه خاطره خوب که از هفت روزی که دربیمارستان دی بستری بودم دارم اینه که این دوپزشک عزیز صبح به صبح که برا ویزیت من میومدن میگفتم اقای دکتر پشت کتفم خیلی میسوزه انگار ذغال داغ روش گذاشتن میگفتن کباب پزه کبابها رو بخور خوب میشی
خلاصه جواب# پاتولوژی اماده شد ومنو ارجاع دادن به #دکتر_قوام_زاده برا ادامه درمان که ایشونم  پنج جلسه شیمی درمانی و سی و پنج جلسه رادیوتراپی برام انجام دادن وشکر خدا همه چی باکمک و یاری خدای مهربون و علم پزشکای عزیزم و یاری برادر دلسوز و مهربانم وکمک کل خانواده ختم بخیر شد
الان من ۴۷ ساله هستم وهیچ مشکلی ندارم وفقط سالی یک بار زحمت چکاب کامل رو دکتر موسی زاده عزیزم میکشن

روایت های شما عزیزان از مبارزه و شکست بیماری سرطان در سایت منتشر شد.

اگر از دوستان و آشنایان خودتون کسی رو میشناسید که پیروز این میدان بوده و یا در حال مبارزه با این بیماریه حتما به چالش #یک_مبارز_یک_قهرمان دعوتشون کنید تا با انتشار داستان خودشون #سفیر_امید دیگر بانوانی باشند که نگران بیماریشون هستند.
« گاهی امید تمام چیزی است که یک انسان به آن نیاز دارد»

سلام خدمت دکترموسی زاده عزیز و همه دوستان نازنین

زمستان دو سال پیش بود که برای چکاپ برای اولین بار به درخواست متخصص زنان #ماموگرافی کردم. در کمال ناباوری و بدون هیچ زمینه خانوادگی و هیچ نشانه ای ، جواب ماموگرافی خوب نبود. از شدت استرس و اضطراب چند روزی موضوع رو به کسی نگفتم و فکر می کردم که با انکار موضوع، همه چیز حل می شه . بعد از یک هفته به دکتر زنانم مراجعه کردم و به من توصیه کردند که حتما به #جراح_پستان مراجعه کنم.

با پرس و جوی فراوان بالاخره دکتر موسی زاده رو پیدا کردم و بالاخره تونستم ازشون وقت بگیرم. یادم نمیره به محض دیدن دکتر موسی زاده و‌ نشون دادن مدارک به ایشون و معاینه، با لبخند دلنشین و لحن آرامش بخشی به من گفتن که توبسیار خوش شانسی که به موقع متوجه شدی و جای نگرانی نداره. شروع کردم به درد ودل و گفتن نگرانی هام که دکتر با همون لحن ملایم و آرامش بخش گفتند بزارین به جای شما، ما به بیماری تون فکر کنیم.
دو روز بعد بستری شدم و جراحی انجام شد جواب (DCIS#) بود. خوشبختانه سینه ام حفظ شد و نیازی به شیمی درمانی پیدا نکردم و فقط ۲۵ جلسه پرتو درمانی داشتم. مرتب برای چکاپ به مطب میرم و خوشحالم که مراجعه به موقع ، تشخیص سریع و دستان نجات بخش و کلام آرامش بخش دکتر موسی زاده عزیز زندگی رو دوباره به من هدیه دادن.

من یک مبارزم یک قهرمان و گذر از این مسیر دشوار رو مدیون فرشته نجاتم دکتر موسی زاده عزیز و همراهی همسر مهربانم هستم

با سلام به همه قهرمانان این پیج
من سرطان نداشتم نمیدونم قهرمان حساب میشم یا نه ولی میدونم دوران پر استرسی داشتم مادرم و خالم هر دوتاشون #برست_کنسر داشتن خیلی شنیده بودم که اگه فامیل درجه یک کنسر داشته باشن احتمالش تو آدم بالا میره

واسه همین از نوجوانی خیلی در این مورد سرچ میکردم ولی جرات رفتن پیش پزشک رو نداشتم، ولی بلاخره تصمیم خودمو گرفتم و رفتم پیش پزشک معاینه شدم آزمایش ژنتیک سونو و در نهایت مقالات راست میگفتن

من دارای ژن جهش یافته و در معرض ابتلا شدید به سرطان سینه بودم به توصیه دکتر موسی زاده عزیز تصميم به عمل #ماستکتومی پیشگیرانه گرفتم

میتونم بگم راضی ام هم پوست و هاله سینه ام حفظ شد و هم نیاز به درمان هایی مثل شیمی درمانی پیدا نکردم الان در انتظار عمل #بازسازی_سینه هستم تا بتونم ظاهر طبیعی سینه هامو بدست بیارم

شنیدم #دکتر_موسی_زاده ماه دی تشریف میارن ایران بی صبرانه منتظر حضورشون هستم تا این تصمیم بزرگ و پر از استرس به ایستگاه نهایش برسه خیلی مراقب سلامتیتون باشید
پ. ن: ممنون از شما، شما به راستی قهرمان هستید باید برای گرفتن همچین تصميم صحیح و بزرگی به خودتون افتخار کنید

با سلام به همه قهرمانان
من سرطان نداشتم نمیدونم قهرمان حساب میشم یا نه ولی میدونم دوران پر استرسی داشتم مادرم و خالم هر دوتاشون برست کنسر داشتن خیلی شنیده بودم که اگه فامیل درجه یک کنسر داشته باشن احتمالش تو آدم بالا میره
واسه همین از نوجوانی خیلی در این مورد سرچ میکردم ولی جرات رفتن پیش پزشک رو نداشتم، ولی بلاخره تصمیم خودمو گرفتم و رفتم پیش پزشک معاینه شدم آزمایش ژنتیک سونو و در نهایت مقالات راست میگفتن
من دارای ژن جهش یافته و در معرض ابتلا شدید به سرطان سینه بودم به توصیه دکتر موسی زاده عزیز تصميم به عمل ماستکتومی پیشگیرانه گرفتم
میتونم بگم راضی ام هم پوست و هاله سینه ام حفظ شد و هم نیاز به درمان هایی مثل شیمی درمانی پیدا نکردم الان در انتظار عمل بازسازی سینه هستم تا بتونم ظاهر طبیعی سینه هامو بدست بیارم
شنیدم دکتر موسی زاده ماه دی تشریف میارن ایران بی صبرانه منتظر حضورشون هستم تا این تصمیم بزرگ و پر از استرس به ایستگاه نهایش برسه خیلی مراقب سلامتیتون باشید

متولد ۷۱ هستم مادرم، پسری شش ساله دارم تیر ۹۸ یک شب باپسرم بازی میکردم که متوجه یک توده کوچک زیرسینه ام شدم خیلی نگران شدم صبح اون شب رفتم دکترزنان نوشت سونوگرافی که تشیخص توده داد و گفتن برم دکتر متخصص سینه رفتم سنندج
چون سن ام کم بود ماموگرافی خطرناک بود اول بیوپسی سونوگرافی و…نوشتن جواب اومدکه توده بدخیم دارم و نوشتن جراحی غدد لنفاوی هم درگیرشده بودن دوبار عمل شدم بافاصله بیست روز بعد نوشتن شیمی درمانی هشت جلسه بعد ۳۱جلسه رادیوتراپی و۱۷جلسه هورمون درمانی
خیلی خیلی دوران سختی داشتم بدنم تو ناراحتی زیادی بود ولی با دیدن ناراحتی پدر و مادر و برادرم وشوهرم وپسرم امیدگرفتم و تواین دوران بجزاین چندنفر خدا کمکم کرد با نماز خوندن وقران وذکرها پشت سرگزروندم این دوران روتنهایکبارگریه کردم اونم برای موهام چون خیلی بلندبودن ودوستشون داشتم ولی به محض تراشیدن موهام کلاه گیس گذاشتم هم برای روحیه خودم وهم به خاطر پسرم که سوال نپرسه ونترسه چون پنج سال داشت
تو این دوران ۱۸ کیلو کم کردم که اونم ناراحتم میکرد ولی شکرخدا پانزدهم مهر ۹۹ آزمایش و چکاب کامل دادم که تموم شده بود وداروی تقویتی دادن بهم الان بهترم
اینوبگم تواین بیماری دورانش سخته خیلی ولی امید اگه داشته باشی وخدارو فراموش نکنی وناراحتی عزیزانت روببینی که مثل خودت هر روز شکسته میشن و #سرطان رو بپذیری ونترسی حتما شکستش میدی
به امید روزی که این بیماری ریشه کن بشه

زمانی که با واژه سرطان آشنا شدم چشم تو چشم رو بروم وایساده بود و زل زده بود تو صورتم همونجا فهمیدم که قراره دیگه باهام بمونه و جدا شدنی در کار نیست باید یاد بگیرم باهاش کنار بیام زندگی خیلی سخت شد هر لحظه بهم حمله می کنه و منو از پا در میاره، دوباره تا به خودم میامو از جام بلند میشم دوباره مشت بعدی درست وسط صورتم ….
نمی دونم کدوممون پیروز این نبرد می شیم فقط اینو می دونم که جای مشتاش خیلی درد می کنه و امونم رو بریده…
اما من بازوهامو قوی تر می کنم و مشت بعدی رو من محکم تر می زنم و از پا درش میارم …من تسلیم نمی شم… من قویتر از اون هستم اینو می دونم که من قهرمان زندگی خودم خواهم بود

سلام …من بهار هستم زاده سرسبزی شمال دختر گرگان …. آستانه چهل سالگی من و شروع سومین سال زندگی مشترک در اوج عشق اینطوری شروع شد …خبر کوتاه بود و جانکاه.. مبتلا به سرطان پستان شدم توده بدخیم و گرید سه و سه گانه منفی …عمل جراحی به دستان پرتوان دکتر موسی زاده عزیز و امید دوباره و شروع شیمی درمانی درد از پی درد شوک در پی شوک…فشارهای روحی و نا امیدی و حتی جالبه بدونین تعدادی از آدمهای همیشه در صحنه زندگیم بعد از اینکه دیگه طراوت و حوصله سابقم رو نداشتم ترکم کردن و البته بهشون حق می دم ….خانوادم کنارم موندن و همسرم همراه همیشگیم و تعدادی دوستان عزیز و مهربان و قدیمی ….. اما ….
اما این سرطان عزیز لطف هایی به من کرد که شاید خیلی از دوستانم هم نتونستن در طی سالها برام بکنن …بله درست شنیدین سرطان عزیز… مهمان نا خوانده و موقتی من …
به لطف سرطان کارم رو به نصف زمان قبل رسوندم و سبک کردم چون با درمانم تداخل داشت و توان قبل رو نداشتم و بعدش در زمانهای استراحت وقت اضافه آوردم زمانی که شاید ۱۵ سال بود پیدا نکرده بودم …شروع به مطالعه کردم کتابهایی که در طی سالها و پیرو عطش همیشگی به مطالعه خریده بودم اما هرگز وقت پیدا نکرده بودم بخونم یکی بعد دیگری می خونم…اشعار مولانا که سالها بود تشنه خوندنشون بودم ولی فقط یه حسرت بود می خونم …نقاشی رو دوباره شروع کردم و دست به قلم شدم … آموزش زبان رو شروع کردم و دارم زبان انگلیسیم رو تقویت می کنم و فیلم هایی که سالها اسمشونو همراه یه حسرت دنبال می کردم و زمانهایی که بدون استرس و دغدعه با همسرم صرف همصحبتی می‌کنیم وخیلی کارهای دیگه که سالها برای من فقط یه حسرت شده بودن … و یه نکنه مهم دیگه وقتی روی نظم و برنامه درمانم رو دنبال می کنم یادم میاد در طی تمام سالهای گذشته هیچ وقت برای سلامتی خودم حتی یک قدم بر نداشتم و الان می فهمم چقدر خودمو دوست دارم … اینقدر غرق لذت و نور و شادی هستم که وقتی به عقب بر می گردم فقط یه جمله به ذهنم می رسه …
سرطان عزیز ازت ممنونم که منو به خودم بر گردوندی… منو به زندگی بر گردوندی … این روزها بیشتر از هر زمان دیگه ای عاشق همسرم هستم … چهره مادرم رو با دقت بیشتر و طولانی تر تماشا می کنم … و از خودم بی نهایت رضایت دارم … گویا در روزمرگی زندگی خودم رو گم کرده بودم و نیاز داشتم کسی سنگی در برکه راکد زندگی من پرتاب کنه تا با صداش به خودم بیام و سرطان همون سنگ بود که منو به خودم آورد ….
سرطان عزیز ازت ممنونم ولی دیگه وقت رفتنت رسیده و باید از هم جدا شیم و خداحافظی کنیم

سلام من فاطمه 35 سالمه در حال درمان سرطان هستم…
اوایل تابستان سال 97 متوجه یک توده در سینه سمت چپم شدم به کارشناسی مامایی مراجعه کردم سونوگرافی نوشت انجام دادم بله یه مهمون ناخوانده سمت چپ سینم جا خوش کرده دکتر گفتن نگران نباش با قرص ویتامین (E) بهتر میشه خیالم راحت شد
تا هشت ماه بعد که تب لرز شدید شدم. نرفتم دکتر گفتم خوب میشم! بعد یه هفته سمت چپم درگیر شد چند با رفتم دکتر آزمایش چکاب و تب مالت دادم.
نرمال بود. چودستم خیلی درد داشت خانواده ام گفتن شاید دستت در رفته خلاصه رفتم عکس از دستم گرفتم دکتر گفتن در، رفته دستم مثلاً جا انداختن ولی بهتر نشدم دوباره رفتم دکتر این بار بهش گفتم زیر بغلم سفت شده! وپا ی چپم وکمرم درد داشت دکتر گفتن برو پیش یه جراح عمومی

خدا را شکر رفتم آزمایشات ماموگرافی، سونو، نمونه برادری انجام دادم بعد بیست و پنج روز، جواب پاتولوژی اومد چون خودم نمیتونستم برم پیش دکتر همسرم آزمایش ها را بردن دکتر بعد یه ماه تازه گفتن برو سیتی اسکن انجام بده توده بدخیمه ، خلاصه مدت زمان دیر شد منم روز به روز حالم بدتر میشدم خیلی با خودم کلنجار رفتم واقعا آشفته شده بودم.
توده متاستاز شده بود. به استخوان های کمرم، گردنم، پای چپم تا شکستن…
پامو پلاتین گذاشتن کمر و گردنم 6 ماهه عمل کردم…
خدا را شکر با درد و رنج های شکستگی مبارزه کردم
تموم شدند.

امیدمون از دست ندادم،فقط از خدا فرصتی دوباره واسه در کنار همسر، دختر، پدر، مادر و عزیزانم که تو این مدت کنارم بودن به من امید وانگیزه می‌داند، زندگی کنم
اشتباه من اینجا بود با یه کسی که خودشو دکتر پلاسما درمانی جا زده بود وهمسرم که دوست داشتن من زودتر سلامتیم را بدست بیارم اقدام کردیم ولی بهبودی من به طول افتاد…

پ. ن: ممنون از قهرمان عزیزمون و براشون آرزوی سلامتی میکنم، امری که در داستان ایشون به دفعات به چشم میخوره متاسفانه مراجعه به افراد غیر متخصص هستش که تشخيص و درمان ایشون رو به تاخیر انداخته و موجب پیچیده تر شدن و طولانی تر شدن درمان شده، خواهشی که از عزیزان دارم اینه که با تحقیق درست پزشکی حاذق رو بیابید و با چکاپ های منظم و دوره ای قبل از بروز بیماری سلامتی خودتون رو تضمین کنید

سلام به همه همرزمان عزیزم
متولد ۵۴ هستم سه سال پیش به طور اتفاقی توده بزرگی در سینه چپم حس کردم و وقتی به دکتر مراجعه کردم بر اساس سونوگرافی برای من بیوبسی پیشنهاد دادن و بعد از اینکار توده بدخیم رو تشخیص دادن
مراحل سختی پیش روم بود که به قول یکی از دوستان یه چند ماه طوفانی در انتظارم بود هر کدوم از این مراحل سختیهای خودش رو داشت ماموگرافی، یوپسی، سی تی اسکن، عمل جراحی، ماسکتومی عوارض سخت بعد از جراحی درن های همراه تا دو هفته و بعد شیمی درمانی و پرتو درمانی هر کدوم به نوبه خودش سخت بود ولی تموم شد
درسته اوایل خودمو کاملا باخته بودم ولی به خودم اومدم و امیدم رو از دست ندادم محکم ایستادم و مبارزه کردم چیزهای زیادی بعد بیماریم یاد گرفتم و انگار بعد سرطان دوباره متولد شدم و همیشه خداروشکر میکنم که با دادن این بیماری به من دریچه دیگری از زندگی به روی من باز کرد خدایا شکرت

سلام ،من مریم هستم ۴۴ساله متأهل بایک فرزند ۲۳ساله.پارسال ۱۸آذر ماه به دلیل قطر زیاد آندومتریوز که بخاطرش بارها کورتاژ تشخیصی شده بودم،دکتر تصمیم گرفتن که رحم و در بیاریم ،و بنده هم که از درد ها وخونریزی های شدید به شدت خسته شده بودم پذیرفتم ،وجراحی انجام شد
خداروشکر جواب پاتولوڗی هم سالم بود ،درحال استراحت بعد از عمل جراحی بودم که متوجه یه توده کوچیک زیر سینه راستم شدم ۱۰ دی ماه بود با دکترم تماس گرفتم گفت فردا بیا مطب ،نوشتن سونو ومامو گرافی برای همون روز ،سریع رفتیم و با جواب برگشتیم پیش دکتر ،و ایشون خیلی سریع با دیدن جوابها گفتن مریم باید خیلی سریع بری بیوپسی کنی تا ببینیم نتیجه چی میشه ،به نظر چیز خوبی نمیاد😳😳
فردا صبح اول وقت رفتیم بیمارستان و نمونه برداری وانجام دادیم دکتر در حال انجام بیوبسی گفت باید از زیر بغل هم نمونه گیری کنیم ،من هم که خودم رو به تقدیر سپرده بودم گفتم بله هرکاری صلاح هست انجام بدید ،خلاصه گفتن یک هفته بعد جواب آمادست .ولی متوجه شدم دکتر با همسرم آهسته داره موضوعی رو مطرح میکنه.فهمیدم که خبرای خوبی نیست.خلاصه یک هفته گذشت وجواب آماده شد .
جواب و فرستادیم برای یکی از اقوام که جراح هستن ایشون خیلی صریح به همسرم گفتن سرطان کل سینه باید برداشته بشه 😔😔 و من که به همسرم از قبل گفته بودم هر چی بود من و در جریان بزار من از ندانستن ها بیزارم ،خلاصه خبر رو به من داد و من یک ساعتی در سکوت اشک ریختم چون هنوز خسته از عمل قبل بودم .
خلاصه پذیرفتم و در مقابل حضرت دوست سر تسلیم فرود آوردم و گفتم مریمی هر چه از دوست رسد نیکوست،با چند جراح دیگه مشورت کردیم که همه گفتن نه مریم بانو احتیاج به تخلیه سینه نیست،توده برداشته میشه ولی خب لنف زیر بغل هم درگیر شده باید اون هم برداشته بشه ،خلاصه ۲۴ دی ماه جراحی سینه انجام شد.و ۲۷بهمن با شروع کرونا اولین جلسته شیمی درمانی انجام شد…((این داستان ادامه دارد)) (به دلیل طولانی بودن داستان قهرمان عزیزمون، در دو قسمت منتشر خواهد شد با تشکر از ایشون و آرزوی سلامتی پایدار

… و ۲۷بهمن با شروع کرونا اولین جلسه شیمی درمانی انجام شد البته ۸ جلسه و خوبه نگم براتون از حال اونروزای سخت، وخب همش میگفتم چون میگذرد غمی نیست.خلاصه آماده شدم برای پرتو درمانی ۲۴جلسه ای که بعد از انجام یه اسکن از کل بدن به تیرویید من مشکوک شدند
تیروییدی که سالها تحت درمان بودم و دارو میخوردم ،فرستادن با یک نامه پیش دکتر غددم من از همه جا بیخبر و مطمئن از اینکه چیز مهمی نیست و این گره های تیرویید سالهاست که بامن همراهند .پیش پزشک غدد رفتم وایشون گفتن همین الان برو بیوپسی کن تا پرتو شروع نشده ،گفتم دکتر یک جلسه پرتو رفتم .گفت تابش اشعه برای تیروییدت ضرر داره سریع انجام بده با جواب بیا،این بار دیگه مریم واقعا شوک شده بود ،خدایا چه امتحان های سختی مگه من کی ام،رفتیم نمونه برداری اورژانسی و دو روز بعد با جواب رفتیم پیش دکتر ،ایشون هم خیلی صریح گفتن متأسفانه تیروییدت بدخیمه وباید سریع عمل بشی😳😳😳😳😳
گیج ومنگ از مطب اومدم بیرون باز یک ساعتی زمان بیشتر نبرد تا دوباره خودم وپیدا کردم ،خلاصه با نامه دکتر غدد و گذاشتن شیلد که اشعه به تیرویید نتابه ۲۴جلسه پرتو تمام شد.و ۴شهریور ماه و تو اوج کرونا آماده جراحی تیرویید شدم .عمل به خوبی انجام شد.ومن خیلی قویتر از قبل آماده شدم برای ید درمانی و سه روز قرنطینه در بیمارستان و دوهفته در منزل .والبته که ۱۸ آذر با یک اسکن از کل بدن ،فعلا آتش بس اعلام شده و فعلا همه چیز در امن و آمان است.
ولی همچنان درمان هورمون تراپی تا پایان برج یک سال جدید ادامه داره و بعد از اون ۵ سال درمان با قرص ….ولی زندگی بعد از سرطان بسیار قشنگتر است و من از اون قویترم.و شوق داماد کردن پسرم انگیزه برای هر لحظه بهتر شدنم.💪💪💪💪
در ضمن مریم قصه ما یه همسری داره از خوبان ونیکان روزگارکه حتی یک لحظه از مهرش وعشقش تو این دوران کم که نشده هیچ بلکه صد چندان شده و خواهران وبرادرانی دارم دلسوز و مهربان وهمراه.خدایا شکرت.
پ. ن:درود بر این قهرمان عزیز و این روحیه عالی قطعا شما پیروز این مبارزه هستید 

سلام …من بهار هستم زاده سرسبزی شمال دختر گرگان …. آستانه چهل سالگی من و شروع سومین سال زندگی مشترک در اوج عشق اینطوری شروع شد …خبر کوتاه بود و جانکاه.. مبتلا به سرطان پستان شدم توده بدخیم و گرید سه و سه گانه منفی …عمل جراحی به دستان پرتوان دکتر موسی زاده عزیز و امید دوباره و شروع شیمی درمانی درد از پی درد شوک در پی شوک…
فشارهای روحی و نا امیدی و حتی جالبه بدونین تعدادی از آدمهای همیشه در صحنه زندگیم بعد از اینکه دیگه طراوت و حوصله سابقم رو نداشتم ترکم کردن و البته بهشون حق می دم ….خانوادم کنارم موندن و همسرم همراه همیشگیم و تعدادی دوستان عزیز و مهربان و قدیمی …..
اما این سرطان عزیز لطف هایی به من کرد که شاید خیلی از دوستانم هم نتونستن در طی سالها برام بکنن …بله درست شنیدین سرطان عزیز… مهمان نا خوانده و موقتی من …
به لطف سرطان کارم رو به نصف زمان قبل رسوندم و سبک کردم چون با درمانم تداخل داشت و توان قبل رو نداشتم و بعدش در زمانهای استراحت وقت اضافه آوردم زمانی که شاید ۱۵ سال بود پیدا نکرده بودم …شروع به مطالعه کردم کتابهایی که در طی سالها و پیرو عطش همیشگی به مطالعه خریده بودم اما هرگز وقت پیدا نکرده بودم بخونم یکی بعد دیگری می خونم…
اشعار مولانا که سالها بود تشنه خوندنشون بودم ولی فقط یه حسرت بود می خونم …نقاشی رو دوباره شروع کردم و دست به قلم شدم … آموزش زبان رو شروع کردم و دارم زبان انگلیسیم رو تقویت می کنم و فیلم هایی که سالها اسمشونو همراه یه حسرت دنبال می کردم و زمانهایی که بدون استرس و دغدعه با همسرم صرف همصحبتی می‌کنیم وخیلی کارهای دیگه که سالها برای من فقط یه حسرت شده بودن … و یک نکته دیگه…
این داستان ادامه دارد…
به دلیل طولانی بودن دلنوشته قهرمان عزیزمون دو قسمتی شد کم کم دلنوشته ها داره طولانی میشه ممنون از این همه انرژی که با همنوعان خودتون و عزیزان همراهان پیج به اشتراک میذارید لطفا با هدف افزایش آگاهی جامعه در باز نشر محتواها کوشا باشید

سلام اقای دکتر من سرطان پستان داشتم .دو روزه پرتو درمانیم تموم شده. دوره بیماری من تموم شد . توده ۱۲ سانتی کانسر پیشرفته داشتم.
دکتر برای اینکه شیمی درمانی جواب بده تردید داشت ولی من همه حرف ها رو شنیدم اصلا نپذیرفتم که بیماریم فقط رفتم زندگی کردم شاد زندگی کردم هر چی هم دلم خواست خوردم اشتهایی خیلی زیادی به خوردن داشتم در زمان بیماری روحیه خیلی بالایی داشتم احساس خوشبختی می کردم جواب شیمی درمانی من اونقدر عالی بود که باعث تعجب دکتر جراح و انکولوژیستم شد
توده ۱۲ سانتی محو شد اقای دکتر کسی از سرطان نمی میره اونی که می میره از اسمش می میره این مسئله به من ثابت شده
آقای دکتر راز درمان این بیماری در کنار دارو شاد زیستن واینکه به بیماراتون توصیه کنید شاد زندگی کنند

شیوا۳۹ساله ازتهران کارشناس مدیریت جهانگردی وگردشگری ،شاغل هستم مدرس آموزشگاه ودبیرستان وتدریس به فراگیران شیزوفرنی واوددی ..دردشدیدی توی سینه سمت چپ ام گرفت تاصبح مداراکردم،صبح رفتم پیش جراحم دکترسیرتی ایشون معاینه کردن به من گفتن همراهتوبگوبگید،گفتم تنهااومدم گفتن دوتاخبردارم برات ،یکی خبرخوب ویکی خبربد☺گفت اینکه سرطان پستان داری ولی فقط توده رو درمیاریم وبعدش شیمی درمانی وبعدازاون پرتودرمانی☺گفتم کی بایدبیام براعمل ،گفت دخترنترسیدی ☺گفتم اصلا
گفت آتشنشانی لابدانقدر شجاعی
گفتم نه فقط معلم هستم ولی خداازهمه بزرگترهستفرداصبح ساعت۷صبح ۴آبان ۹۶رفتم بیمارستان مهرآدعملم انجام شدوتوده خیلی بزرگی ازپستان خارج و۱۴تاغددلنفاوی هم داخل دستم تخلیه شده بود☺بعدازعمل شیمی درمانی شروع شد۶جلسه وبعدازاون۳۰جلسه پرتودرمانی انجام دادم وقرص تاموکسیفن ۲۰تا۵سال بایدبخورم❤❤❤❤
درحال حاضربهبودیافته سرطان هستم ویک سفیرسلامت وتولددوباره زندگی داشتم وخداروباتاروپودم لمس کردم 💪دراین دایره هستی هرکسی مقربتراست جام بلابیشترش میدهند
پ. ن:ممنون از قهرمان خوبمون بابت ارسال دلنوشتشون همیشه سلامت باشید

سها هستم
سال ۹۴با اختلال در بلع کاهش وزن شدید وتب و لرزو تعریق های کلافه کننده شبانه متوجه شدم که مبتلا به کنسر هستم تشخیص اولیه پزشک کنسر معده بود ،طی مراحل درمانی متوجه درگیری سروگردن شدند ودراصل بیماری اصلی من لنفوم هوچگین بود.
🌹صادقانه بخوام بگم اوایلش خودمو باخته بودم بخاطر اینکه فقط خودم به تنهایی کارهای درمانیم رو انجام میدادم و این مسیروتا یک جاهایی تنها رفتم سرطان باعث شد زندگی تلخ و سختری رو سپری کنم اما تمام تلخیها و سختیها باعث شد یک درس بزرگ رو یاد بگیرم و اون اینه که من به تنهایی میتونم قوی باشم به آرزوهام قول رسیدن دادم و برای اهدافم تلاش میکنم هرروز صبح وقتی طلوع آفتاب رو میبینم بیشتر پی به زیبایی هاو مهربانی های خدا میبرم ،حال من عالی درکنار همدردایی از جنس خدا و تمامی افرادی که بعد از بیماری وارد زندگی من شدند
🌹جاداره همینجا از خانواده خودم که بعد از سالها دوری الان دوباره کنارمن هستند تشکر کنم وتشکر ویژه از تمام دوستانی که در سرپا شدنم قدمی برداشتند ،سپاس از لطف الهی برای تمام تجاربی که کسب کردم وشکرگذارم که دوستانی همچون شما نصیب من شد 💜دوستتون دارم 💜سرطان پایان زندگی نیست.
پیش از آنکه واپسین نفس را برآرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
بر آنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش‌انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که‌ام
که می‌توانم باشم

🌹من تنها میتوانم یک جمله از #نیچه بگویم آنهایی که خردمندانه به بشریت خدمت میکنند و می اندیشند و نجات میدهند هر کدامشان انداره صد نفرند .ای صدنفر زندگی نجات یافته من متشکرم
من یک قهرمانم
قهرمانی که دریک شهر کوچک با حرفه معلمی سرگرم زندگی روزمره بودم و نمیدانستم چالشی ناخواسته ولی زندگی ساز در انتظار من و خانواده من است .
آذر ۹۸ با دقت فراوانی که در وجودم بود متوجه تغییرات بسبار جزیی در سینه راستم شدم و با پیگیری و انجام بیوپسی در شهرمان و تست مثبت یک تومور بدخیم لانه کرده در وجودم به تهران آمدم
🌹پزشکی که به من معرفی شده بود بعد از خدا تنها تکیه گاهم بود .
بیمارستان دی و دکتر فرهاد موسی زاده در ۲۷ آذر مقصد من بود و ۳۰ آذر جراحی و ادامه درمان .
خوشحالم که بعد از یک سال از انتخاب و شانس خود یاد کنم، شانسی که دکتر آنکولوژیم آنرا به من یادآوری کرد.
دکتر موسی زاده بهترین شانس من در آن روزهای پر استرس و جانکاه بود .
کنسر برست من ابتدا به نظرم یک مزاحم و یک حادثه تلخ جلوه کرد ولی کم کم با دیدن کسانی که در دوره های درمان دیدن آنها دیدگاه مرا وسعت داده و زندگی را از سیاه و سپید به دیدگاه رنگی.

سلام🌹
👈 دوستان،معصومه ،فرهنگی،۵۰ ساله ،کنسر پستان
👈 در سن ۱۹ سالگی به علت وجود توده در پستان جراحی شدم که خوش خیم بود اما بعد از گذشت ۳۰ سال مجدد متوجه توده شدم اما بعد از مامو و سونو دیگه ادامه ندادم
👈 ۸ ماه بعد متوجه شدم توده بزرگتر و دردناک شده.به پزشک مراجعه کردم و گفتن که بدخیم هست و مراحل قبل ازدرمان رو شروع کردم،۱۶ جلسه شیمی درمانی و بعد از اون جراحی تجویز شد،تا ۹۹/۱۰/۲۴ دوازده جلسه رو با تموم سختیها و درداش پشت سر گذاشتم و۴ جلسه ی دیگه باقی مونده.
👈 منتظر و پر استرس منتظر نظر جراح برای نگهداشتن عضو و نتایج حاصله هستم.روز پرستار و یلدا چن تا ترانه اجرا کردم البته با کلی دردی که قبلش برای پارگی رگ هام داشتم.امیدوارم هممون زود زود خوب بشیم.

با سلام به دوستای خوبم در پیج اقای دکتر موسی زاده ، مژگان شمشیرساز هستم شصت و پنجمین قهرمان شصت و پنجمین مبارزه ایشون از من درخواست کرده بودند کلیپی تهیه کنم با شما دوستان در مورد دوره بیماریم که چطور سپری کردم صحبت کنم به علت مشغله کاری بدقولی کردم ولی باز بر خودم واجب دونستم به شما عزیزان پیام بدم.
🌹ببینید دوستان من هم مثل شما یه دوره طولانی بیماری رو سپری کردم ، کانسر پیشرفته برست از نوع سرطان بدخیم به علت اینکه توده خیلی بزرگ بود پزشک من تردید داشت شیمی درمانی جواب بده . حالا من چند نکته به شما میگم بعد می پردازیم اینکه این دوران چطور سپری شد .
یه مسیله مهم اینکه علایم بیماری من قبل از درمان تنگی نفس شدید تب گوش درد و سرفه بود شاید فکر کنید این ها علایم بیماری کروناست درصورتی که اینطور نبود این ها علایم بیماری سرطان بود یعنی اینکه بدن من ضعیف شده بود عفونت رو داشت به خودش جذب می کرد به این مسیله حتما دقت کنید
پ. ن: با تشکر از خانم شمشیرساز به دلیل طولانی بودن نوشته ایشون و محدودیت اینستا دلنوشته ایشون در چند قسمت منتشر میشه آرزوی سلامتی برای شما و همه مبارزین خوش ذوق که با هدف کمک به همنوعان خودشون تجارب خودشون رو به اشتراک میگذارند🌹

مسئله دیگه اینکه زمانی که این بیماری سراغ تون میاد خونسردی تون رو حفظ کنید اصلا به روی خودتون نیارید که این بیماری رو گرفتید ارامش خودتون رو حفظ کنید با استرس و اضطراب زیاد و فکرو خیال چیزی درست نمیشه بدتر اینکه سیستم ایمنی بدنتون خیلی هم ضعیف میشه شما با این کارتون به سرطان اجازه میدید دارو کمتر اثر کنه و بیماری به رشد خودش ادامه بده پس ارامش داشته باشید روحیه تون رو قوی کنید ایمان تون رو به خداقوی تر کنید به پزشک تون اعتماد کامل داشته باشید
💢مسئله دیگر در زمان بیماری به تغذیه تون مثل میوه و سبزی خیلی خیلی اهمیت بدید . به پیاده روی تون اهمیت بدید
🌹خب حالا نکاتی که می خواستم به شما بگم تموم شد حالا میریم ببینیم من این دوران رو چطور سپری کردم.
🌹ببینید دوستای گلم من ساکن گرگان هستم درمان بیماریم تهران بود ۱۱ تا تزریق داشتم ( شیمی درمانی) جراحی و بعد پرتو درمانی الان از اخر بهمن سال ۹۹ دوره بیماری من تموم شد احساس می کنم همه چی خواب بود برا من دوران خوبی بود شیرین بود در درون خودم احساس شادی و خوشبختی داشتم دلیلش اینکه من این اتفاق بعد رو تبدیل کردم به یه اتفاق بود کل دورانی که درمانم تهران بود طی اون چند روزی که هر دو هفته یکبار تهران بودم فقط تفریح و گردش خوشگذرانی و خرید می کردم من به بیماریم هیچ توجهی نکردم اون رو درحاشیه قرار دادم چون دوسش نداشتم ادم کسی رو که دوست نداره بهش بی توجهی می کنم منم بهش بی توجهی کردم فقط بخودم اهمیت دادم به خوشیم و لذت از این زندگی…
.
پ. ن: با تشکر از خانم شمشیرساز به دلیل طولانی بودن نوشته ایشون و محدودیت اینستا دلنوشته ایشون در چند قسمت منتشر میشه آرزوی سلامتی برای شما و همه مبارزین خوش ذوق که با هدف کمک به همنوعان خودشون تجارب خودشون رو به اشتراک میگذارند

شاید براتون عجیب باشه چطوری همه دوستانی که به این بیماری مبتلا هستن میدونند شیمی درمانی چه عوارضی داره منم مثل شما از مغز سرم تا ناخن انگشت پاهام عوارض داشتم ولی با دردهام خوشی می کردم از زندگی و لحظه های قشنگ زندگیم لذت می بردم در تمام این دوران هیچ وقت به خاطر دردهای عوارض شیمی درمانی ناسپاسی نکردم همیشه شکر گذار خدا بود م شما هم باید همین طور باشید عمر و سلامتی یه هدیه از طرف خداوند ، خداوند هر وقت بخواد از بنده هاش می گیره پس ما باید تسلیم امر او باشیم .
💢دوستان خوبم من پیجم رو به شما معرفی می کنم mozhgan shamshirsaz
برید ببینید اون عکس هایی که سربند داشتم تمام روزهای دوران شیمی درمانیم بود بببینید چطور گذراندم . خیلی خیلی ممنونم از دوستان بسیار عزیزم که وقت گذاشتید متن رو خوندید . بسیار. سپاسگذارم
🌹دوستای گلم هنگامی که پزشکتون تشخیص دادن که پستان شما باید تخلیه کامل بشه به حرف ایشون اعتماد کامل داشته باشید سعی نکنید حفظ پستان کنید چون با جانتون بازی می کنید در این شرایط هیچ وقت ریسک نکنید چون شانسی وجود نداره . چون توده من خیلی بزرگ بود پزشک من تشخیص دادند تخلیه کامل بشه اگر حفظ پستان بشه دوباره خیلی زود درگیر این بیماری میشی و هیچ شانسی برا زنده موندن نداری من کاملا به حرف ایشون اعتماد کردم و خداروشکر تا به الان هیچ اتفاقی برای من نیوفتاده. ولی دیدم که بعضی از خانم های متاهل نسبت به این مسیله خیلی حساسیت بخرج میدن و اصرار به حفظ پستان می کنند اون هم به دلیل حفظ زندگیشون که با جانشون بازی می کنند حتی دیدم که منجر به مرگ شخص شده . دوستای قشنگم این بیماری با کسی شوخی نداره باز هم دوباره میگم به پزشک تون اعتماد کنید . خیلی خیلی مچکرم از پزشک محترم و همه دوستان خوبم در پیج دکتر موسی زاده

سلام به شما دکتر عزیز…. فاطمه ابراهیمی هستم…از بیماران شما.. اردیبهشت ماه 1398 به بیماری خودم پی بردم…در فاصله دوهفته بعد آن توسط شما جراحی شدم…..توده در پستان راست من بود و چون زود اقدام به جراحی کردم…کل پستان تخلیه نشد
🌹چون غددلنفاوی در گیر نشده بود…شیمی درمانی نشدم..ولی 30 جلسه پرتو درمانی انجام شد ..تحت نظر دکتراحتجاب عزیز…در اینجا از تک تک شما عزیزان سپاسگزارم…برایتان سلامتی و سربلندی آرزومندم….
🌹خانواده‌ام در کنارم بودند و از من حمایت کردند…لازم به ذکر است که من بیماری خودم را زمانی متوجه شدم که چند روز به عروسی دخترم مانده بود…ولی با امید به خدا وایمان قلبی به شما دکتر توانا…انرژی گرفتم ودوروز بعد از عروسی دخترم تحت جراحی قرار گرفتم..ممنون من سرطان پستان را شکست دادم
پ.ن: ممنون از شما مادر قهرمان ضمن تبریک روز جهانی مادر به شما براتون آرزوی سلامتی دارم

شریل_كرو (Sheryl Crow) خواننده و نوازنده امریكایی،بیشتر به خاطر موزیك شناخته شده است.اما او از شهرت خود به عنوان هنرمند در كمك به آگاهی رسانی جامعه و اهمیت تشخیص زودهنگام سرطان استفاده كرد.
🎸 در سال۲۰۰۶سرطان پستان او در مراحل ابتدایی تشخیص داده شد.او هیچ سابقه خانوادگی سرطان نداشت و در حین چكاپ دوره ای و با ماموگرافی متوجه بیماری شد.درمان او اول جراحی و سپس پرتودرمانی بود.
🎸 شریل كرو در مصاحبه ای اعلام كرد:سعی كنید افكار منفی نداشته باشید.سرگرمی داشته باشید و بیكار نمانید.به نظر من احساس غم،ترس و ناامیدی در طول درمان كاملا طبیعی است.این احساسات را انكار نكنید.پس از مدتی همین احساسات كمك می كنند تا به رهایی و آزادی و در نهایت به سلامتی برسید.
🎸 كرو هم اكنون پس از گذشتن سالها از بیماری اش،در كنار تغذیه سالم به ورزش روزانه هم اهمیت می دهد و زندگی بدون استرس به همراه پسرش دارد.
🎸شریل كرو متولد ۱۹۶۲ است.در سن ۴۴سالگی به سرطان پستان مبتلا شد. او اكنون۵۹سال دارد و همچنان به فعالیت هنری و موسیقی می پردازد.
ممنون از خانم @sanaz.tyr
که این داستان رو برای ما ارسال کردند

آقای دکتر سلام، وقت بخیر، از وقتی که بچه بودم مدام شاهد رنج و بیماری عزیزانم بودم، کنسر توی خانواده ی پدریم یه ژن خیلی جهنده و بد بود. وقتی که عمه م که مجردم بودن و برام مادری کردند چون مدتی باهاشون زندگی کردم بعد از تمام شدن دانشگاهم، سرطان سینه گرفتن، و شاهد ذره ذره تحلیل رفتنشون بودم و حتی الان دارم مینویسم تپش قلب گرفتم، این ترس در من بیشتر شد، مدام به مرگ فکر کردم از اینکه مادر شدم و یاس رو داشتم از خودم میترسیدم از نبودنم و بی مادر بودن یاس.
🌹از اینکه چقدر به پوچی رسیدم از خودم بیزار بودم من ارشد روانشناسی بودم اما تبدیل به یک بیمار با فوبیای مرگ تبدیل شدم، حتی کتاب جاودانگی میلان کوندرا هم دردی ازم درمان نکرد ، مدام سینه هامو لنفای گردنمو چک میکردم ترس ترس ترس . ترسی که حتی در خوشترین ایام زندگیم منو متحول میکرد و منزوی.
🌹 تااینکه اتفاق افتاد و من پیج شما رو دیدم انرژی که ازتون گرفتم از پشت این فضای مجازی منو مبهوت کرد و من برای چکاپ اومدم ؛ وقتی جواب سونو و بیوپسی برام اومد که باید جراحی بشم تبدیل به یه دیوانه ی شیدای واله شدم که نمیتونستم رفتارامو کنترل کنم. اما اونروز ساعت ۵ونیم صبح پشت در اتاق عمل من وقتی دستای شمارو توی دستم گرفتم و الانم چشمام از یادآوریش پر شد، نترسیدم، من اونروز تو دستای شما معجزه دیدم، من نترسیدم من اونروز خدارو توی قالب دکتر موسی زاده دیدم. من اونروز دلم خواست بگم خدا گاهی درست گاهی میتونه شکل بعضی از بنده هاش باشه. ببخشید اگر اذیتتون کردم ، اگر بنا به رفتارای هیجانی م جسارتی کردم . و چه خوبه که شمارو داریم‌.
🌹 بمونید آقای دکتر برای من ، ما، یاس ها تندرست باشید و پایدار و در اوج مثل همیشه که دعای من و همه ی عزیزانم برای شماست. من با شما و ما با شما، یاس ها با شما قوی تر هستیم. با تشکر مرسده زمانی
خیلی دلم میخواست حرف دلم رو بهتون بگم.🌹🌹🌹🌹
پ. ن: خانم زمانی عزیز هدف من همیشه سلامتی و تندرستی شما عزیزان بوده و هست بنده رو با این همه محبت شرمنده کردید همیشه شاد و سلامت باشید

ریتا ویلسون( Rita_Wilson)
خواننده،بازیگر و تهیه كننده امریكایی، همسر تام هنكس ( Tom_Hanks) بازیگر و تهیه كننده پر افتخار هالیوود است.
🏨 سرطان پستان او از نوع LCIS بود و به توصیه پزشك خود ماستكتومی دو طرفه شد و سپس جراحی بازسازی پستان را انجام داد.
او می گوید:شنیدن سرطان شوك بزرگی برایم بود و نمی دانستم چه چیزی در انتظارم است.هر چند از طرف همسر،فرزندان،خانواده و طرفدارانم حمایت می شدم،اما همچنان نگران بودم.
🏩 مدیتیشن و ورزش به من كمك كرد تا از روزهای تاریك عبور كنم.در حال حاضر شنا،پیاده روی و یوگا را به طور مستمر انجام می دهم و به تغذیه ام توجه بیشتری دارم.
اینها چیزهایی است كه بخش مهمی از زندگی من شده و باعث شده زندگی بهتری را پس از سرطان تجربه كنم.
از زمانی هم كه بازسازی پستان را انجام دادم،روحیه ام بسیار عالی شده و احساس آرامش دارم.
🏩 سرطان این آگاهی را در من به وجود آورد كه زمان،محدود است . هر روز، یك هدیه گرانبهاست و زندگی، بسیار غیر قابل پیش بینی است.پس تصمیم گرفتم كارهایی را انجام دهم كه واقعا دوستشان دارم و برایم مهم هستند.
با اینكه از جوانی وارد دنیای بازیگری شده بودم،احساس كردم به موسیقی علاقه خاصی دارم.موسیقی بدون توجه به اینكه در چه وضعیتی هستید،چه به آن گوش دهید یا بتوانید آهنگی بنوازید،می تواند روحیه شما را عوض كند.
🏩 ریتا ویلسون در یك مصاحبه گفت:سرطان فقط برای دیگران اتفاق نمی افتد،و ممكن است هر كسی به آن مبتلا شود.برای من هم،سرطان اتفاق بزرگ زندگی ام بود.روزهای سخت را پشت سر گذاشتم و حالا یك نجات یافته هستم.

سلام سهیلا هستم
خواستم بگم که تو سینه ی سمت راستم همیشه حس میکردم چیزی وجود داره و بهش اهمیت نمیدادم طوری بود ک ترشح سینه تبدیل ب چرک و خون شد
🌹بعد از کلی ازمایش و سونو و مامو متوجه شدم توی سینه دو تا توده دارم
کارم شده بود اشک و گریه و زاری تا اینکه یکی واقعا بهم امید داد و باعث شد روحیه بگیرم
اومدم تهران جراحی انجام دادم و توده ها رو در اوردم
🌹کارم شد تو مسیر تهران رفتن و اومدن
جلسات شیمی درمانی شروع شد
چون ب جز سینه توده ها جاهای دیگه هم رخنه کرده بودن پس با خودم عهد بستم ک باهاش بجنگم و واقعا جنگیدم بیخیال همه چیز
خوراکم رو عوض کردم کلی برنامه های ورزشی تو برنامم قرار دادم
🌹الان که دارم مینویسم شاید هنوز بهش پیروز نشده باشم ولی خودم میگم برام شده یک سرما خوردگی معمولی و بی اهمیت از خدا خواستم توان بده که داد
🌹الان موهام کم شده ولی بی تاثیره چون قراره موی بهتر جاشون در بیاد من همه ی تلاشم به شکستشه به قول دکترم بدن قوی دارم و خبر خوشی که بهم داد با چند جلسه ی دیگه همه چیز تموم میشه
امید ب خدا
شکستش خواهم داد
پ. ن:ممنون از قهرمان خوبمون بابت لطفی که بابت انتشار تجربه خودشون داشتند همیشه تندرست باشید

 مارتینا ناوراتیلووا(Martina Navratilova)یكی از سرشناس ترین چهره های #تنیس دنیا است.دهه۱۹۸۰ اوج درخشش او در دنیای تنیس بود.او ۱۸عنوان قهرمانی در مسابقات تك نفره و ۳۱ قهرمانی مسابقات دو نفره دارد.بزرگترین موفقیت او مسابقات ویمبلدون بود،جایی كه ۱۲ بار به فینال راه یافت و ۹ عنوان قهرمانی كسب كرد.
او در سال ۲۰۰۶از دنیای حرفه ای ورزش خداحافظی كرد.
🎾 در سال۲۰۱۰ خانم مارتینا اعلام كرد به سرطان پستان مبتلا شده و تحت درمان است.او در این مبارزه نیز همانند مبارزات ورزشی اش،موفق بود و سلامتی خود را به دست آورد.او از اینكه بیماری اش در جریان چكاپ های منظم و ماموگرافی خیلی زود تشخیص داده شد،ابراز خوشبختی كرد.
🎾 وی در سن ۵۳سالگی به این بیماری مبتلا شد و گفت:با شنیدن سرطان گریه كردم و شوك بزرگی به من وارد شد.من فكر می كردم روی شیوه زندگی و سلامت بدنم كنترل دارم،اما سرطان از راه رسید و من مبتلا شدم.
🎾 مارتینا پس از پیروزی بر بیماری سرطان،بنیادی را برای كمك رسانی به افرادی كه تحت درمان سرطان و یا بهبود یافته هستند،تاسیس كرد تا بتواند به مبارزان این راه كمك كند.
🎾 او می گوید:روی سخنم با میلیون ها انسان در سراسر دنیاست.برای اینكه سلامت بمانید و از زندگی خود لذت ببرید،چكاپ های دوره ای را فراموش نكنید.تنها با تغذیه صحیح و فعالیت ورزشی نمی توانید از سرطان در امان باشید.
این ستاره دنیای تنیس هم اكنون پس از گذشتن سالها از بیماری اش،در سلامت كامل است و به طور منظم تنیس، بازی می كند.
پ. ن: ممنون از قهرمان اول چالش یک مبارز یک قهرمان که هم اشتراک این تجربه ها پیش قدم بودند و هم زحمت ارسال تجارب بین المللی رو

مینو لزرجانی هستم .مربی مهارتهای زندگی و مشاور استعدادیابی وکارآفرینی
🌹چالش های بسیار زيادي رو پشت سر گذاشتم
واین چالش(سرطان) خان هفتم از هفت خان بود که به یاری ولطف خدا وهمراهی خانواده بینظیرم و دانشجویان عزیز دلم وهمکاران مهربانم که هر روز بهم عشق هدیه دادن تونستم مثل یک مهمان ناخوانده باهاش برخورد کنم.
🌹بالای پیجم نوشتم
با عشق به سرطان سلام گفتم
باعشق ازش مراقبت کردم
باعشق بدرقه اش کردم
گفتم به سلامت ای مهمان ناخوانده.
🌹چرا اینکه اعتقاد دارم عشق درمانی بیشتر از شیمی درمانی جواب میده

🌹شعار زندگی من :
دستان خدا بر روی زمین باش .
امید ب خدا
شکستش خواهم داد
@negareshe.minoo
پ. ن:ممنون از قهرمان خوبمون بابت لطفی که بابت انتشار تجربه

🌹سلام،فرح هستم ۵۳ ساله سال۱۳۸۸ متوجه توده‌ای درسینه چپم شدم که بعد از مامو گرافی وسونو گرافی التهاب سینه یا سیستیت داده شد ولی ته دلم گواهی داد که اشتباه است،
🌹بعد از پیگیری سرطان پستان گریدواستیج ۳ بادرگیری غدد لنفاوی وهمچنین هورمون منفی بود،ماستکتومی وشیمی درمانی بسیار سنگین وپرتودرمانی شدم،
🌹با وجود شرایط درمان بسیار سخت هرگز به مرگ فکر نکردم،الان دوازده سال میگذره ‌الحمدلله هیچ مشکلی ندارم،
🌹درهمین جا به همه بیماران نوید میدهم که این بیماری کاملا قابل درمانه،
🌹درضمن ازهمسرم که همیشه یاورم بودمتشکرم،به امید بهبودی تمامی بیماران وتشکر از پیج دکتر موسی‌زاده که امید زندگی دوباره برای بیماران میباشد💖💖💖
پ. ن:ممنون از قهرمان خوبمون بابت لطفی که بابت انتشار تجربه خودشون داشتند همیشه تندرست باشید

كریستینا اپل گیت(Christina Applegate)متولد ۱۹۷۱ بازیگر امریكایی و فعال حقوق حیوانات است. او چهار بار نامزد جایزه گلدن گلوب شد.اپل گیت در فصل ۹و ۱۰ سریال فرندز(Friends ) بازی كرد.جالب است بدانید در حالیكه هیچ كدام از بازیگران اصلی این سریال جایزه مهمی نبرده اند،كریستینا برای ایفای نقش «ایمی گرین» در فصل دهم سریال،جایزه امی (Emmy Awards)
را برای بهترین بازیگر زن مهمان در یك سریال كمدی را دریافت كرد.
🌹كریستینا در سال ۲۰۰۸ با یك چالش جدی برای سلامتی روبرو شد.
🌹در سن۳۶سالگی با ماموگرافی و (MRI) سرطان پستان او در مراحل ابتدایی تشخیص داده شد.
🌹از آنجایی كه مادرش هم بهبود یافته سرطان بود،چكاپ هایش را از ۳۰ سالگی شروع كرد.او پس از انجام عمل لامپكتومی و تست ژنتیك متوجه شد كه دارای ژن جهش یافته (BRCA1)است و به توصیه تیم پزشكی ماستكتومی دو طرفه شد.
🌹او در مصاحبه ای گفت:همانند همه زنان عمل ماستكتومی را دوست نداشتم.اما یكی از منطقی ترین تصمیمات زندگی ام،ماستكتومی و بهترین و مثبت ترین تصمیم زندگی ام بازسازی پستان بود.
🌹كریستینا در سال ۲۰۰۹ بنیاد خیریه ای را تاسیس كرد كه بیشترین تمركزش به غربالگری سرطان پستان بود.او برای مبارزه با سرطان و جمع آوری كمك های مالی برای تحقیق در مورد این بیماری بسیار تلاش كرد.
🌹سه سال بعد از تشخیص بیماری اش در سال ۲۰۱۱ دخترش به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۷ بعلت سابقه خانوادگی سرطان پستان در یك عمل جراحی تخمدان هایش را نیز خارج كرد.
🌹كریستینا می گوید:من و دخترم گیاهخوار هستیم.غذای سالم و ارگانیك می خوریم.سعی می كنیم استرس نداشته باشیم.ورزش روزانه را فراموش نمی كنیم.با رعایت این موارد سعی می كنم ریسك سرطان را در دخترم نیز كاهش دهم.
🌹در سال ۲۰۱۹ كریستینا در فیلم مرده برای من (Dead To Me) نقش فردی را بازی كرد كه مبتلا به سرطان پستان شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته.او برای این فیلم نامزد دریافت جایزه امی(Emmy Awards)شد.
🌹كریستینا می گوید:اكنون كاملا سلامتی خود را بازیافته ام و زندگی بسیار خوبی دارم.من سعی دارم سطح آگاهی از سرطان پستان را در مردم ارتقا دهم

باسلام خدمت همراهان همرزمم
🌹من اوین هستم ۳۳سالمه ۶سال پیش درسن ۲۷سالگی بودم متوجه یه توده درسینه راستم شدم
🌹 متاسفانه من اون موقع هیچ اطلاعی از این بیماری نداشتم به خیال خودم چون هیچ دردی نداشت پس حتما مشکلی نیست تقریبا چندین ماه اینطوری گذشت بدون درد
🌹 یه روز فقط از رو کنجکاوی رفتم دکتر سونوگرافی که دادم دکتر گفت باید بیوپسی شی جواب پاتولوژی متاسفانه چیزی نبود که انتظارشو داشتم
🌹 دیگه از اون روز بعد فصلی جدیدی در زندگی شروع شد دوره های سخت درمان شروع شود ۱۶جلسه شیمی درمانی را با روحیه خوب هرچند خیلی سخت پشت سر گذاشتم بعدش ۳۰جلسه پرتودرمانی
🌹 بعد به توصیه دکترم یک سال هرسپتن زدم سه سال هم آمپول زولادکس زدم الانم قرص تاموکسیفن میخورم هرسه ماه یک بار میرم دکتر
🌹والان شکر خدا حالم خیلی خوبه و به زندگی عادی برگشتم
🌹توصیه ام به خانوم های عزیز اینه به سلامتی خودشون بیشتر اهمیت بدن
🌹وهمچنین از آقای دکتر وادمین عزیز تشکر میکنم که دارن زحمت میکشن امید روحیه حال خوب را بهمون ترزیق کنن
به امید سلامتی وحال خوب برای همراهان عزیز💪🖐
پ. ن:ممنون از قهرمان خوبمون بابت لطفی که بابت انتشار تجربه خودشون داشتند همیشه تندرست باشید 🌹

ساندرا دی اوكانر(Sandra Day O’Connor) متولد ۱۹۳۰ در تگزاس است.او نخستین زنی است كه در تاریخ امریكا به مقام عالی قضاوت رسیده است و قاضی ارشد دادگاه عالی قضایی ایالات متحده امریكا از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۶ بوده است.این دادگاه در مجموع ۹ عضو دارد.رای خانم اوكانر از این لحاظ اهمیت داشت كه اغلب اعضای دیگر رای شان میان جناح راست و چپ،چهار به چهار تقسیم می شد و تنها رای پیش بینی ناپذیر خانم اوكانر،تعیین كننده بود.
⚖ برخی نشریات او را در زمره قدرتمند ترین زنان جهان قرار دادند.
در سال ۲۰۰۹ مدال آزادی توسط باراك اوباما به او اهدا شد.
⚖ اوكانر گفته است كه در نشان دادن قدرت زنان در تمامی عرصه ها از جمله كار قضاوت،احساس مسئولیت می كند و همیشه اهمیت به توانایی زنان را در الویت كارهایش قرار داده است.
⚖در سال ۱۹۹۴ اوكانر برای اولین بار در مجامع عمومی اعلام كرد كه در سال۱۹۸۸ به سرطان پستان مبتلا شده.
⚖او ترجیح داده بود عموم مردم در جریان بیماری و مراحل درمان او قرار نگیرند.
⚖پس از گذشتن چند سال و بازگشت كامل سلامتی اش،احساس كرد به اشتراك گذاشتن تجربیات دوران درمانش می تواند به افراد دیگر كمك كند تا این راه را با اطمینان بیشتر و با قدرت بگذرانند.
⚖او گفت:پس از تشخیص بیماری ام هرگز قادر نبودم آن را بپذیرم.با خود می گفتم حتما اشتباه شده.من حالم خوب است.
⚖در نهایت وارد دوره درمان شدم.ماستكتومی اولین شوك بود و به دنبال آن شیمی درمانی روزهای سختی را برایم به همراه داشت.
⚖تجربیات نزدیكان و دوستانم كه قبلا به سرطان مبتلا شده بودند،كمك بزرگی به من كرد.ولی سعی كردم از روزنامه ها و خبرنگاران دوری كنم تا این دوران سپری شود.و پس از ۶ ماه كارم را دوباره شروع كردم.
حالا ۶ سال از آن روزها گذشته و با كمك خانواده،دوستان و همكارانم به زندگی خوب و پر امید برگشته ام و سرطان را شكست داده ام.
⚖این بیماری باعث شد آگاهانه تر زندگی كنم و از زندگی ام نهایت استفاده را ببرم.
⚖خانم اوكانر اكنون ۹۱سال دارد و از سال ۲۰۱۸ به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.


🌺من فیروزه هستم سال ۹۳به کنسر برست مبتلا شدم سه گانه منفی، باورش برام سخت بود حس میکردم دنیا دیگه برام تموم شد
🌺 و من هنوز زندگی نکرده بودم نگران آینده پسرم بودم خیلی زود خودمو پیدا کردم و درمان شدم سخت بود ولی من از اون سخت‌تر بودم چون سرپرست خانواده بودم بااااید که سلامتیمو به دست میاوردم تا بتونم کار کنم
🌺 الان سالها گذشته این مدت سعی کردم از زندگیم لذت ببرم قدر زندگی رو بیشتر می‌دونم با وجود عوارض درمان قویتر شدم عاشق فرزندم ، زندگی و طبیعت و مخلوقات خدا هستم
🌺 ممنون از قهرمان خوبمون بابت لطفی که بابت انتشار تجربه خودشون داشتند همیشه تندرست باشید 🌹


🎬 شانن دوهرتی(Shannen Doherty) بازیگر امریكایی متولد ۱۹۷۱ است.در سال ۱۹۸۹ اولین نقش جدی را در فیلم «جاذبه های مرگبار»ایفا كرد و از سال ۱۹۹۰ صعود خود را برای ستاره شدن در هالیوود شروع كرد. دو سال متوالی نامزد«جوان ترین هنرمند»شد و به شهرت بیشتری دست یافت.
🎬از فیلم‌های معروف او می‌توان به بازی در سریال‌های افسون‌شده، خانه ما و بورلی هیلز، ۹۰۲۱۰ اشاره کرد.
🎬 این بازیگر از همان دوران جوانی حامی حیوانات بود و برای سگ ها و گربه ها پناهگاه ایجاد كرد.او همچنین در برنامه های خیریه با هدف كمك به افراد بی خانمان كمك كرده و می كند.
🎬 در سال ۲۰۱۵ رسانه های امریكایی گزارش كردند كه شانن به سرطان پستان مبتلا شده و سرطان او در مرحله پیشرفته است.
🎬شانن مبارزه برای زندگی را آغاز كرد.شیمی درمانی،ماستكتومی و پرتو درمانی را پشت سر هم انجام داد.او برای زندگی، سخت جنگید و تمام تلاشش این بود كه هیچ گاه تسلیم نشود.
🎬در نوامبر۲۰۱۶ شانن از انجمن سرطان امریكا جایزه شجاعت را دریافت كرد.
🎬در سال۲۰۱۷ با رسانه ها صحبت كرد و گفت سرطان با همه دشواری هایش در تمام لحظاتی كه فكر می كنید زندگی تان به پایان رسیده با قدرتی وصف ناشدنی شما را دوباره به ادامه راه تشویق می كند.او گفت احساس خوبی دارد و آماده زندگی دوباره است.
🎬در سال ۲۰۱۸ به دنبال چكاپ های دوره ای،پزشكان متوجه عود مجدد بیماری شدند و دوباره درمان شروع شد.
این بازیگر هالیوود همیشه با لبخند از روزهای سخت درمان صحبت می كند.
شانن با وجود بیماری و درمانهای پی در پی،در سال ۲۰۱۹ در یك فیلم كمدی ایفای نقش كرد.
🎬او گفت: من با وجود سرطان متاستاتیك و استیج ۴ ثابت كردم كه می توانم به كارم ادامه بدهم.زندگی ادامه دارد و هنوز خیلی كار برای انجام دادن،دارم.
🎬شانن در یكی از پست هایش برای تمام بیماران مبتلا به سرطان این طور نوشت:«من فكر می كنم زمانی كه شخصی به سرطان مبتلا می شود، همیشه در انتظار بهبود كامل است.من هم همراه با شما منتظر بهبودی كامل خودم و همه شما هستم.»

🌺 سلام ملیحه هستم ۴۵ساله در آستانه ۳۰سالگی درسینه راستم احساس توده کوچکی کردم ولی جدی نگرفتم درست بعد از یکماه ناخواسته باردار شدم و‌کلا توده را فراموش کردم
🌺 در ماه هشتم بارداری بودم که متوجه شدم توده خیلی بزرگ شده ‌وقتی برای چکاب رفتم با دکترم در میان گذاشتم بعد از معاینه خیلی سریع من و به جراح معرفی کردن
🌺 و‌بعد از بیوپسی دکتر به همسرم گفتن که اوضاع اصلا خوب نیست و سریع باید جراحی بشم خیلی سریع با اینکه باردار بودم توسط جناب دکتر عطری عزیز جراحی شدم توده ۸سانت و با گرید ۳تشخیص داد شد
🌺 و بعد از یکماه پسرم بدنیا اومد و دوران شیمی درمانی و رادیوتراپی رو با امید به زندگی و‌کمک همسر عزیزم گذروندم در اون دوران فقط و فقط به زندگی و‌بچه ها م‌فکر میکردم
🌺 و خودم به خانواده و همسرم روحیه میدادم و ‌همیشه پر از انرژی و روحیه بودم
🌺سال قبل هم به لطف خدا توسط جناب دکتر موسی زاده عزیزو مهربون جراحی بازسازی روانجام دادم و همیشه خدارو شاکرم که من در این مسیر اززندگی قرار گرفتم
ممنون از جناب دکتر موسی زاده عزیز 🙏🙏🌹🌹
پ.ن: ممنون از قهرمان خوبمون بابت به اشتراک گذاشتن تحربه‌شون🙏🏻🌹


🎶 كایلی مینوگ(Kylie Minogue) خواننده پاپ و بازیگر استرالیایی است.او در سال ۱۹۶۸ در ملبورن به دنیا آمد.
🎶 از سال۱۹۸۶ فعالیت حرفه ای خود را شروع كرد.در سال۱۹۸۷ با بازیگری در سریال همسایه ها(Neighbours) بسیار مورد توجه قرار گرفت.
در زمینه موسیقی،بیشتر برای تك آهنگ هایش مشهور است.آهنگ لوكوموشن(Locomotion)در سال ۱۹۸۸با استقبال جهانی روبرو شد.
🎶 سال۱۹۸۹ با ایفای نقش در فیلم سینمایی متخلفان (The Delinquents)اولین حضور خود را در عرصه سینما ثبت كرد.
🎶 اجرای موسیقی در المپیك ۲۰۰۰ سیدنی او را به شهرت بیشتری رساند.
🎶 كایلی در سال۲۰۰۵ در سن ۳۷ سالگی به سرطان پستان مبتلا شد.او ابتدا تحت عمل جراحی قرار گرفت و كمی بعد شیمی درمانی و سپس پرتو درمانی انجام داد.
🎶 در سال ۲۰۰۶ اعلام كرد كه درمان او با موفقیت به پایان رسیده و در سلامت كامل است.
🎶 او می گوید:برایم خیلی سخت است كه درباره روزهای درمان صحبت كنم.
🎶 بیماری من باعث شده بود نسبت به واكنش مردم حساس شوم تمام تلاشم را می كردم كه افكار منفی نداشته باشم.گاهی اوقات فكر می كردم دیگر نمی توانم به كارم ادامه دهم.اما آن روزها با همراهی و حمایت خانواده ام به پایان رسید و من توانستم به كار بازیگری و خوانندگی ادامه دهم.
🎶 سرطان خیلی چیزها را برای من عوض كرد.دید من به دنیا متفاوت شد و مرا بیش از پیش قدر دان زندگی كرد.
🎶 كایلی در مصاحبه ای به مناسبت انتشار آلبوم جدیدش در سال۲۰۲۰ اعلام كرد :«زندگی سراسر چالش است و هدف ما این است كه تا جایی كه می توانیم لحظات خوب خلق كنیم.در این مرحله از زندگی ام حقیقتا احساس می كنم زندگی از لحظه ها ساخته شده،پس سعی كنیم لحظه ها را به خوبی و شادی سپری كنیم.»


🎤 سامانتا هریس(Samantha Harris) مجری،خبرنگار،نویسنده و مربی بدنسازی در سال ۱۹۷۳ در امریكا متولد شد.
🎤كار حرفه ای را از سال ۱۹۹۶ آغاز كرد و تا اكنون هم ادامه داده است.
او مجری برنامه معروف رقص با ستارگان (Dancing With The Stars) در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ بود و دو بار نامزد دریافت جایزه اِمی شد.
🎤 در اواخر سال ۲۰۱۳ متوجه توده ای در پستان خود شد.پس ازانجام آزمایشات، طی یك عمل جراحی توده خارج شد اما با توجه به جواب پاتولوژی تیم پزشكی به او ماستكتومی دو طرفه را پیشنهاد دادند.عمل ماستكتومی و ادامه درمان در سال ۲۰۱۴ انجام شد.سپس جراحی بازسازی پستان را انجام داد.
🎤 بعد از گذراندن دوران درمان كتابی به نام(The Healthiest Healthy)در مورد زندگی سالم نوشت.در این كتاب كنترل و مبارزه با سرطان،زندگی طولانی تر،سالم تر و شادتر را به زبان ساده برای همگان مطرح كرد.
سامانتا به صورت حرفه ای ورزش می كند و مربی بدنسازی و تناسب اندام است.او با انتشار ویدیوهای ورزشی باعث ایجاد نشاط و انگیزه برای طرفدارانش می شود.
🎤در سال ۲۰۱۹ سامانتا برای طرفدارانش این طور نوشت:پنج سال پیش در چنین روزی ماستكتومی دو طرفه شدم.من فكر می كردم سمبل سلامتی هستم چون ورزش می كردم و تغذیه سالم داشتم،اما با سرطان غافلگیر شدم.انگار زندگی برایم متوقف شده بود.نمی دانستم در روزها و ماههای آینده چه چیزی در انتظارم است.فقط می دانستم كه باید از این دوران عبور كنم.پس برای زندگی جنگیدم.بعضی روزها خیلی سخت بود،اما من سعی كردم با افكار مثبت روزنه امیدی برای عبور از سختی ها پیدا كنم.
🎤امروز من قوی تر از همیشه هستم. طوفان سرطان را به سلامت پشت سر گذاشتم و حالا برای كسانی كه در حال درمان هستند نور، عشق، قدرت و توانِ مبارزه آرزو می كنم.


🌺 سلام …من بهار هستم  ۴۱ ساله ازگرگان مرداد ماه سال گذشته درگیر سرطان سینه شدم و مراحل سختی رو پشت سر گذاشتم امروز می خوام تجربه این یک سال خودم رو تا امروز که اینجا ایستادم و با افتخار از شکست سرطان صحبت می کنم با شما به اشتراک بزارم ، روز اول و روزهای اول اونقدر گیج کننده بود که شاید بهتر بشه گفت شبیه کابوس گذشت ناباوری و ترس و غم و خشم در هم آمیخته شده بودن در همون روزهای سخت من در عین گیج بودن حرکت می کردم
🌺 لحظه ای مکث نکردم با سرعت تحقیقات رو شروع کردم برای پیدا کردن بهترین پزشک جراح پستان که شکر خدا دکتر موسی زاده رو به من معرفی کردن و سریعا مراجعه کردم و برای دو روز بعد وقت عمل گذاشته شد جراحی شکر خدا به بهترین صورت پیش رفت بعد دو هفته با جواب پاتولوژی برای چک آپ پیش ایشون اومدم و برای ادامه درمان شیمی درمانی و پرتو درمانی آماده شدم مسیر بسیار سخت جلوی رو بود ولی من بدون لحظه ای و ذره ای تعلل سر وقت درمانهامو انجام دادم و تمام چک آپ ها و توصیه ها رو مو به مو انجام دادم
🌺خیلی سخت بود کتمان نمی کنم اما من با تمام قدرت حرکت کردم و بلاخره در آخرین مراجعه از نتیجه درمان راضی بودن و من امروز با افتخار به سرطان می گم من از تو قویترم …
🌺از همسر و همراه زندگیم ممنونم که بدون اون و بدون عشق و امیدی که به قلب من می داد شاید توان این نبرد در وجودم نبود
🌺برای پیروزی در این مسیر امید به خدا و کمکهای خانواده و دوستان و زحمتهای پزشکان محترمی که در طی این مسیر سخت و طولانی کنارمون هستن واقعا بزرگترین نعمت های دنیا هستن ولی همه اینها در کنار خواست و تلاش خودمون اثرشون صدچندان میشه

🌺در طی روزهای درمان روزهای زیادی دچار نا امیدی شدم ، روزهای زیادی اندوه وجودم رو فرا گرفت، خیلی روزها ترس بر من غلبه کرد، خیلی اوقات از همه دنیا خشمگین شدم ، خیلی چیزها رو از دست دادم، خیلی از آدمهای دور برم ترکم کردن خیلی سخت بود خیلی ولی در تمام این لحظه هایی که گفتم حتی یک ثانیه به تسلیم شدن فکر نکردم و با تمام قدرتم به جنگیدن ادامه دادم
🌺 تمام لحظاتی که در آینه غمگین به صورت خودم نگاه می کردم فقط به پیروزی فکر می کردم و با خودم تکرار می کردم : سرطان من از تو قویترم….
🌺شاید هنوز لازمه که دائم چک آپ کنم هنوز هم باید مراقب باشم و هزاران ترس در وجودم باشه ولی می دونم که پشت سرطان رو به خاک زدم …
🌺دوست خوبی که شرایطی مشابه من داری هیچ کس مثل من درک نمی کنه که چقدر حق داری گریه کنی ، چقدر حق داری بترسی ، چقدر حق داری خشمگین بشی ، چقدر حق داری غمگین بشی ولی اینو می دونم حق  نداری نا امید بشی حق نداری دست از جنگیدن برداری این رو از من خواهرانه پذیرا باش به خودت ایمان داشته باش و بخاطر داشته باش همیشه در پس سیاهی شب خورشید تابان دوباره طلوع خواهد کرد…
🌺با تشکر از دکتر فرهاد موسی زاده که   در مسیر درمان و شکست سرطان هم با علم و دستان پرتوان خود به من کمک فرمودن و هم با اخلاق نیک و صبر و حوصله همیشه در کنار بیماران هستن و هم اینکه چنین فضایی رو بوجود آوردن تا بتونیم تجربه هامون رو باهم به اشتراک بزاریم …
پ.ن: ممنون از قهرمان خوبمون بابت ارسال تجربه‌شون انشالله همیشه شاد د تندرست باشید🙏🏻🌹


📝 جودی بلوم (Judy Blume) نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۳۸ به دنیا آمد. او نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان و بزرگسال است.جودی نویسندگی را از سال ۱۹۵۹ آغاز کرده و بیش از ۲۵ جلد کتاب نوشته است. کتابهای او تاکنون به ۳۲ زبان ترجمه شده است.یکی از معروف ترین آثارش،کتاب《خدایا تو آنجایی؟منم مارگارت》است.
📝 او به خاطر سبک نوشتن و مطرح کردن مسائل جامعه، یکی از پر چالش ترین نویسندگان بوده و کتابهایش مورد استقبال قرار می گرفت.جودی در حوزه ادبیات داستانی بیش از ۹۰ جایزه برده است.اخیرا هم در سال ۲۰۲۱ دکترای افتخاری عالی ادبیات را از دانشگاه ییل (yale University ) دریافت کرد.
📝 جودی بلوم در سال ۲۰۱۲ در سن ۷۴ سالگی به سرطان پستان مبتلا شد. پس از تشخیص سرطان در وب سایت خود این طور نوشت:《صبر کن – من؟》من در خانواده ام هیچ موردی از سرطان ندارم.بیشتر از سی سال است كه گوشت قرمز نخورده ام.
📝 هرگز سمت سیگار و الکل نرفته ام.هر روز ورزش می کنم.چطور ممکن است که من به سرطان مبتلا شوم!یکماه بعد از جراحی اش هم گفت:عمل،خیلی سخت نبود.سرطان در مرحله اولیه و ابتدایی بود و به شیمی درمانی نیاز ندارم.او از خانواده،همسر و دوستانش برای همراهی شان تشکر کرد و گفت: وقتی فهمیدم سرطان دارم تنها نبودم. هرکس دوست داشت به نوعی به من کمک کند.
📝این نویسنده گفت: بچه هایی که در دهه ۱۹۷۰ داستانهای مرا می خواندند و با کتابهای من از کودکی به بزرگسالی رسیده بودند، همراهان بسیار خوبی در دوره بیماری من بودند.از اینکه از حمایت آنها برخوردار بودم،احساس خوشبختی می کنم.
جودی بلوم پس از درمان از طریق دوستانش که بهبود یافته سرطان بودند به مؤسسه حمایت از بیماران مبتلا به سرطان دعوت شد.هدف این مؤسسه کمک،همراهی و همدلی با بیماران در مسیر درمان است تا راحت تر و پر امید تر از این دوران گذر کنند.
📝جودی اکنون ۸۳ سال دارد و کمتر از گذشته به کار نویسندگی می پردازد و از سال ۲۰۱۶ در کتاب فروشی خودش کار می کند.
📝او می گوید:بعد از ۵۰ سال نویسندگی،خیلی خوشحالم که افراد کتاب خوان را ملاقات می کنم و کتاب ها را به آنها معرفی می کنم.
پ.ن: ممنون از قهرمان اول چالش یک مبارز یک قهرمان


🎗 ریس ویترسپون(Reese Witherspoon)بازیگر سرشناس هالیوود است.او در سال ۲۰۰۵ برای بهترین بازیگر نقش اول،جایزه اسكار و گلدن گلوب گرفت و در سال ۲۰۱۴هم نامزد جایزه اسكار شد.
🎗در امریكا هر سال در ماه اكتبر،برای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی سرطان پستان راهپیمایی به نام(Avon Walk)برگزار می شود و از افراد معروف هم دعوت می كنند.
🎗عاملی كه باعث شد ریس ویترسپون در این راهپیمایی شركت كند این خبر بود :«در امریكا در هر سه دقیقه برای یك نفر تشخیص سرطان داده می شود.»
🎗او با كمال میل این دعوت را پذیرفت و گفت : هدف از این راهپیمایی كمك به آگاهی رسانی،انجام چكاپ منظم و جمع آوری كمكهای مالی برای تحقیقات علمی و آموزش است.
🎗شنیدن تجربیات دیگران مهمترین و مهیج ترین قسمت این راهپیمایی است.
🎗اولین بار كه در راهپیمایی كه به مدت دو روز در ماه اكتبر انجام می شود،شركت كردم متوجه شدم سرطان پستان جزو سه دغدغه اصلی شركت كنندگان است!
به نظر من آموزش، اولین قدم در این راه است و اینكه اگر سرطان در مراحل اولیه تشخیص داده شود،شانس درمان قطعی بیشتر خواهد بود.
🎗از دیگر نكات كلیدی زندگی سالم،تغذیه مناسب،تحرك كافی و ویزیت پزشك در فواصل منظم است


🌷از بیست و هشت سالگی متوجه وجود توده در سینه چپ شدم و از آن زمان تحت نظر دو پزشک از پزشکان  شناخته شده کشور بودم و علیرغم اطلاع از پیشینه ی خانوادگی (سرطان پستان مادر و سابقه  سرطان  پدربزرگ و مادر بزرگ و جراحی برداشتن رحم بعلت وجود توده رحمی) و  ریسک بالای ابتلا به سرطان ،صرفا به تخلیه ی مداوم کیست ها و درمان های  موردی اکتفا میشد ، به گونه ای که فالو آپ های دو ماهه و تکرار مامو گرافی هایی که بعقیده سایر پزشکان صرفا سالی یکبار مجاز می باشد طاقت فرسا گردیده بود ،
تیر ماه ۱۴۰۰ پس از نمونه برداری از سه توده ،پیشنهاد جراحی  و خروج یکی از توده ها ازجانب پاتولوژیست محترم صادر گردید که متاسفانه در کمال بهت و ناباوری هر دو پزشک از جراحی این توده ( بدلیل پایین بودن حق العمل جراحی های درمانی و پرریسک) امتناع نمودند .
در نهایت با عنایت بر الطاف پروردگار و الطاف دکتر موسی زاده بزرگوار تحت جراحی ماستکتومی قرار گرفتم .
🌹 در پاسخ به لطف دکتر موسی زاده دلنوشته ای خطاب به ایشان آماده کردم:
سلام
بیش از دوماه نیست که می شناسمتان در اولین دیدار مضطرب بودم و آشفته، خسته از کم توجهی ها و رفتارهای کاسب مآبانه ی برخی همکاران پزشک نمایتان، آنقدرخسته که توانِ انتظار کشیدن برای ملاقاتتان را نداشتم و بی تابی ها کردم در سالن انتظار
در بدوِ ورود جمله ی زیبای ( سلام عرض میکنم)
تواضع و مهربانی بی بدیل تان را فریاد زد . و پس از آن
تصمیم و پیشنهاد قاطع و دلسوزانه تان بارانِ نم و نم و لطیفی بود که آتش تمامِ دلواپسی هایم را به یکباره خاموش کرد
و امروز پس از مرور ِ تمامِ زحماتی که در این ایام متحمل گردیده اید ،
وقتی صفحه اینستاگرامتان را چک می کردم متوجه مطلبی شدم
گویا بجای تبلیغ چیره دستی تان به معرفی قهرمانان می پردازید
خواستم در نهایت تواضع و ادب بگویم
دکتر موسی زاده ی عزیز و محبوب:
قهرمان واقعی شمایید
قهرمانی که تمام قوایش را مخلصانه و مهربانانه بکار می بندد تا نه تنهابه لطفِ سرانگشتان ِ شفابخش بلکه با تکیه بر کلام آرام بخش و نگاه ِامید بخشش، شوق ِ زندگی را به دلهای خسته و رنجور بیمارانش هدیه دهد.

قهرمانی شما صرفا در شاخه ی طبابت نیست
شما قهرمانِ رشته ی اخلاق ، ادب و ایثار هستید.
بعنوان یک سردفتر اسناد رسمی
تمام تلاشم پس از این آشنایی این است که با سرلوحه قراردادن ِ منشِ بزرگوارانه تان با مراجعین گوشه ای زحمات بی بدیل تان برای مردم این مرزو بوم را جبران نمایم
امید که بضاعتش رابیابم
جانتان بی درد
دستانتان پرتوان
و سایه سار وجودتان مستدام
تبسم یاراحمدی ۱۴۰۰/۰۷/۱۹
پ.ن: ممنون از لطف و توجه قهرمان عزیزمون خانم یاراحمدی جهت ارسال سراسر لطفشون 🌹


سلام
🌸الان که این پیام رو مینویسم سحرگاه ۲۱ام رمضان هست، مادر۴۷ساله ی من ؛ پاییز ۹۳ ؛ دراثر چکهایی که همیشه خودش میکرد متوجه یک توده در سینه ی سمت چپ خودش شد به متخصص زنان مراجعه کرد و ایشون گفتن کیستهای متدوال سینه هست و ویتامین E  ; تجویز کردند،
🌸 مادرمن همیشه فوبیای سرطان داشت به همین دلیل از انجام ماموگرافی واهمه داشت تا اینکه روزها گذشت و اون کیستهای کوچیک بزرگ شدند ،
🌸 خدا دکتر موسی زاده رو سر راه ما قرار داد با تشخیص به موقع و درست ایشون و مناعت طبعی که داشتند مادر من رو به دکتر عطری معرفی کردند
🌸و درنهایت توسط این دو بزرگوار ، توده جراحی شد سینه ی سمت چپ ماستکتومی شد ، ۸ جلسه شیمی درمانی و روزهای سختی که به مطالعه و تحقیق در باب علل ایجاد سرطان سینه و سبک زندگی پس از درمان گذشت ، امشب از ته دلم برای سلامتی و طول عمر با عزت دکتر عطری و دکتر موسی زاده دعا کردم یقین دارم خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری ، آشنایی باشما و جراحی مادر بادستان پرتوان شما رحمت خداوند بود برای ما
🌸در آخر از همه ی عزیزان خواهش میکنم استرس و خودخوری در زندگی خودشون نداشته باشند
🌸یک لایف استایل سالم همراه با ورزش و روان سالم داشته باشند و از اهمییت معاینات روتین و چکاپ های سالانه غافل نشوند
🌸نکته ای که در طول درمان خیلی اهمییت داره داشتن سیستم ایمنی قوی و روان سالم هست ، تاثیرات شیمی درمانی به حدی زیاد هست که بیمار رو تبدیل به یک فرد شکننده میکنه.
🌸پس اول از همه باید بپذیریم ما تنها نیستم هزاران زن همزمان با ما با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند و خدا بزرگترین حامی و نگهدارنده ی ماست ، پس بهترین کار این هست که اعضای یک خانواده مثل یک تیم حرفه ای و قوی تا آخرین روز درمان دست در دست یکدیگر با سرطان مبارزه کنند ،
🌸 اگر نیاز به تخلیه ی سینه بود با سعه ی صدر این موضوع رو بپذیرند سالها دو سینه داشته اند و از این به بعد قرار هست انسان سالم تری باشند ؛ سبنه ی بیمار ما حکم یک کیسه آلودگی هست ، آیا ما اون کیسه رو با خودمون حمل میکنیم ؟؟؟
🌸 پس بهترین راه حل ، راهی است که پزشک ما پیشنهاد میکند ، اعتماد به خدا و پزشک باعث ایجاد آرامش میشود ،
🌸 در طول جلسات شیمی درمانی استفاده از مواد غذایی سالم ، بدون نگهدارنده ، میوه و سبزیجات زیاد و نوشیدن زیاد مایعات را نباید فراموش کنیم ، 🌸 دومین مسئله ی مهم حفظ روحیه ی همه اعضای خانواده هست تا بیمار ما شاد و شاد و شاد و با آرامش این دوران رو سپری کنه
ایجاد یک شرایط شاد و بدون تنش مثل یه بمب سبستم ایمنی رو بالا میبره ، با آرزوی سلامتی برای تمام زنان و مادران سرزمینم
پ.ن: ممنون از قهرمانمون بابت ارسال تجربه زیباشون


🌺 سلام . بنام خالق هستي، او كه بردباري را هنگام مصائب به ما آموخت براي رشد بيشتر، و سلام بر فرشته هاي زميني ( دكترهاي عزيز و كادرشون ) ميخوام براتون بگم كه داستان من از يك دورهمي خانوادگي منزل پدرم شروع شد كه عصرش مادرم لب به سخن گشود: يه غده در يكي از سينه هاشون هست با اصرار ديدم و فرداش براشون وقت معاينه گرفتم چون فهميده بودم كه غده بدخيمه، بخاطر ظاهرش، ( پوست سينه در قسمت تورم پرتقالي شده بود و نوك سينه بداخل رفته بود ) .
🌺بعد از برگشتن به خانه دنبال يه جايي كه تنها باشم و غممو تخليه كنم. همه بر این باورند كه افراد مسن رو نميشه تغيير داد و يا اگه بتونيم خيلي سخته ولي با كمك خدا كارهاي اوليه ظرف دو هفته انجام داديم و ايشون و در سن هفتادوهفت سالگي با اميد به خدا و دكترشون راهي اتاق عمل كرديم .
🌺چون ايشون بعد از گذشت زمان هشت ماه تا يكسال مطرح كرده بودن بيماري پيشرفت كرده بود و به غدد زير بغل هم سرايت كرده بود به همين دليل سينه سمت راست ايشون با هفت غده لنفاوي كه سه عدد از اين غده ها درگير شده بود بطور كامل تخليه شد ولي بعد از عمل تب شديد و راش براشون بوجود اومد و نه روز بيمارستان بستري شدن براي رفع عفونت پيش آمده  بعد از اين شيمي درماني و روزهاي سخت من كه مادرم روتو اون حال ميديدم و بايد همراهيش ميكردم، شروع شد.
🌺 در حين شيمي درماني باز عفونت نسج نرم در ناحيه ساق پا براشون پيش اومد . روزهاي سختي رو ايشون سپري كردن طي شش ماه آنتي بيوتيكشون قطع نشد . تقريبا از ماه پنجم شيمي درماني ايشون من توده اي در سينه ام احساس كردم . صبر كردم تا درمان ايشون تموم شه بعد مراجعه كردم حدود چهار تا پنج ماه به تاخير افتاد بدليل مشكلات مادرم كه نياز به همراهي من داشت.
🌺ولي از اونجائيكه جواب هر خيري بي نصيب نخواهد ماند، غده سينه چپ من رشد كندي داشته و در مرحله طلايي تونستيم بدادش برسيم و توسط دكترهاي حاذق و مهربونمون ( آقايان دكتر عطري و دكتر موسي زاده عزيز ) غده برداشته شد و پس از جلسه سی ام پرتو درماني و ادامه درمان با يه قرص، روزهاي سخت ما سپري شد.
🌺الان بعد از گذشت سه یا چهار سال زندگي كه هديه خداوندست را ادامه ميدهيم و هر دو به هم كمك مي كنيم  و خدا را شاكريم كه اين استادان گرانبها را برايمان حفظ ميكند ولحظه هاي نفس كشيدنمونو مديونشونيم .هزاران بار تشكر و قدرداني هم نميتواند جوابگوي زحمات شما باشد . 🙏❤️🌹


🌷با درود به اقای دکتر موسی زاده و دوستان عزیز
🌷من شراره فکری هستم،  شصت سالم هست و شش سال پیش بود که در سینه چپم غده ای رو حس کردم و به خودم میگفتم‌که غده چربیه
🌷همون روز رفتم سونو گرافی وقتی دکتر  بهم گفت چه غده زشتی چرا دیر اومدی دنیا رو سرم خراب شد و خودم باختم هنوز باورم نمیشد من سرطان دارم
اشکم بند نمیامد تا اینک دخترم  از گوگل بهترین دکتر که اقای موسی زاده و دکتر عطری بودن رو پیدا کردیم
🌷من سه روز بعد عمل شدم، شبی که بستری شدم تا صبح گریه کردم خیلی نا امید بودم صبح تو اتاق عمل همینطور که گریه میکردم دکتر موسی زاده با اون صدای گرم و مهربونشون به من امید میدادن ومن  خوشبختانه شیمی درمانی نشدم فقط یکماه پرتو درمانی شدم
🌷و ۵ سال هم دارو گرفتم و الان یکسال هست که داروم قطع شده و حالم خوبه و میخواستم به دوستانم بگم که تنها راه معالجه امید وشادی و روحیه بالا هست و من  از دکتر موسی زاده خیلی ممنون و سپاسگزارم


🌷من ۴۴ سالمه دو سال پیش متوجه شدم توده ای سفت تو شکمم دارم ولی کسی جدی نگرفت میگفتن از زایمان شکمت بزرگ شده به پزشک انکولوژ مراجعه کردم و طی دوسال قضیه بسمت خودایمنی پیش رفت و خیلی اتفاقی دکتر تشخیص به انجام پت اسکن داد ولی خودم جدی نمیگرفتم و اصلا به سرطان فکر نمیکردم
🌷ولی چون در جوانی ورزشکار بودم از ضعفی که برام پیش اومده بود خیلی ناراحت بودم فقط به اون شک داشتم تا جواب اومد و مشخص شد من لنفوم نان هوچکین دارم.
🌷بدترین روز زندگیم بود ۳ روز طول کشید تا پزشک انتخاب کنم و امروز که این متن مینویسم ۳ ماه از شیمی درمانی ام گدشته دستان پزشک معالجم همراهانم دوستانم خانواده مهربانم که خیلی برام زحمت کشیدن میبوسم چون بدون وجود اونها امکان نداشت موفق شم.
🌷روزی که موهام کوتاه کردم پسر ۹ سالم خیلی ناراحت شد و دوست داشت با من همراهی کنه.
🌷و این خیلی بیشتر عذابم میداد .ولی عشق به زندگی در کنار عزیزانم عشق دیدن موفقیت‌های دو پسرم جوری شکل گرفت که هرگز فکر نکردم که سرطان قابل درمان نیست همیشه مثل یک بیمار دیابتی تصور کردم که برای تزریق انسولین میره.
🌷 الان که پاک شدم هیچ اعتقادی به بیماری ندارم. و فکر می‌کنم خیلی بهتر از قبل سلامتی بدست آوردم. خدایا شکرت خدایا تمام بیماران سرطانی انرژی و روحیه ای قوی بده تا مثل سرماخوردگی ببینن و زود خوب شن.
🌷سرطان پایان زندگی نیست فقط یه دوره درمان هست مثل تمام بیماری‌ها، به امید روزی که هیچ کس بیمار نباشه و همه سلامت باشن.
پ.ن: تا به امروز ما فقط بیماران مبارزه با سرطان پستان را معرفی می کردیم ولی تصمیم گرفتیم که عزیزانی که در حال مبارزه با انواع سرطان می باشند را به شما معرفی کنیم، به این علت که همه دوستانی که این بیماری را در شکل های مختلف شکست می دهند قهرمان هستند و باید بدانیم که انواع مختلف سرطان در اکثر موارد اگر به موقع تشخیص داده شوند و روند درمان آن‌ها درست پیش رود، قابل درمان هستند.
پ.ن: ممنون از قهرمان خوبمون بابت به اشتراک گذاشتن داستانشون🙏🌺

🌺من از سن 19 سالگی فیبروآدنوم داشتم و هر چند ماه یکبار سونو انجام میدادم،  به همین دلیل هم فکر می کردم چیزی خاصی نیست اما نه این طور نبود، بله من دچار کانسر پستان شده بودم.
 بعد از شیمی درمانی و مراحل مختلف درمان سلامتیم به دست آوردم و از خدا ممنونم که عمر دوباره و زندگی جدید بهم بخشید.
از همه همرزم های عزیزم می خوام فقط کم نیارن و با تمام قدرت با این بیماری مبارزه کنن و بعد از اون از فرصتی که خدا در اختیارشون میزاره بهترین و شیرین ترین لحظات برای خودشون رقم بزنن.

جناب دکتر موسی زاده عزیز،قدردان شما هستم که یک زندگی تازه به من بخشیدید،یک زندگی غنی تر و پُرمعناتر.
💐در سخت ترین شرایط دست من را گرفتید و برای مقابله با بیماری به من دلگرمی دادید.من با امیدِ کم پیش شما آمدم و با اعتقاد به معجزه بیرون رفتم.
💐در طول درمان،یک صورت مهربان بود که با لبخندی پرانرژی و امیدبخش، به من امیدواری و قدرت مبارزه می داد.
💐در کنار علم و دانش سرشار، دستان هنرمندی دارید که زندگی می بخشد.
می توانم بگویم من با کمک شما پیروز شدم و با افتخار می گویم شما قهرمانِ صدِ من هستید.
💐جناب دکتر عزیز، شما قهرمانِ همه مبارزان و قهرمانانی هستید که با دستان توانمند و دانش بینظیر شما،زندگی خود را دوباره بدست آوردند.
از شما بینهایت سپاسگزاریم.
💐در پناه یکتای بی همتا پُرتوان،سلامت،موفق و پیروز باشید.
دلنوشته ای از طرف تک تک بیماران شما
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پ.ن: ممنون از خانم طیاری عزیز بابت این متن و ویس پر‌مهرشون ایشون اولین فردی بودند که در چالش #یک_مبارز_یک_قهرمان شرکت کردند و اولین قهرمان پیج ما بودند و همواره در طی این مسیر دلسوز همرزمان خودشون. به صورت داوطلبانه زحمت جستجو و ترجمه داستان قهرمانان خارجی رو تقبل کردند که نشان از قلب بزرگ ایشون داره، من خودم رو قهرمان نمیدونم ولی به دلیل این همه زحمات ایشون  و احترامی که بنده برای نظرات همه عزیزان قائل هستم، پیشنهاد ایشون برای پست امروز انجام شد، ممنون از خانم طیاری عزیز و همه عزیزانی که در راه افزایش آگاهی جامعه نسبت به سرطان قدم برمیدارند🌹🌹🌹

سلام آقای دکتر موسی زاده
🌹من به عنوان یک قهرمان مبارز می‌خوام از شما تشکر کنم
🌹من در سن ۳۰ سالگی دقیقا دی ماه سال ۹۹ متوجه شدم به کنسر پستان مبتلا شدم خداوند را شاکرم که شما را در مسیر راهم قرار داد با دستای شفا بخش شما جراحی شدم .
🌹اول که متوجه شدم خیلی گریه میکردم و ناراحت بودم ولی بعدش با این بیماری کنار آمدم و بعد از جراحی ۸ جلسه شیمی درمانی و ۳۰ جلسه پرتو درمانی برام نوشتند شکر خدای مهربونم این مراحل هم با تمام درد ها و سختی ها گذشت .
از عزیزانی که به این بیماری مبتلا شدن می‌خوام که روحیه قوی داشته باشن و فک نکنن که فقط خودشون این بیماری و دارن این مراحل میگذره و بعد خوبه خوب میشن .
🌹این متن و نوشتم چون وقتی خودم به این بیماری مبتلا شده بودم این داستان های قهرمان مبارز و می‌خوندم و امیدم به زندگی بیشتر میشد و تصمیم گرفتم بعد از اتمام مراحل درمانم من هم از تجربه درمانم براتون بنویسم
🌹دکتر مهربون و خوش اخلاق الهی که تنتون سالم و دلتون خوش باشه🙏🙏

🌺 سلام به دکتر عزیز وهمه عزیزان  دی ماه ۹۹ بود که پس از یک دوره چکاب متوجه بیماریم شدم اصلا باورم نمی شد دنیا رو سرم خراب شد هیچ علائمی نداشتم گریه میکردم فکرم کار نمی کرد چون مادرم رو هم به خاطر سرطان معده از دست داده بودم
🌺خیلی میترسیدم یکی از دوستان خواهرم دکتر موسی زاده عزیز رو بهم معرفی کردند زمانی که دکتر عزیز رو دیدم که با آن آرامش و صورت مهربان گفتند که باید عمل بشم  اما جای نگرانی نیست وگرید شما یک است  زود متوجه شدید
🌺 دیدن دکتر به من آرامش داد به خدا توکل کردم نمی دونم چه نیرویی بود نیروی عشق ،حمایت ،توکل گاهی اوقات گریه می کردم ودوباره آرام می شدم بالاخره در ۲۷ بهمن سینه راستم ماستکتومی شد با روحیه ای که خانواده مهربانم وهمسر عزیزم  ودکترم با آن دستهای توانمندشان وپروردگار مهربان روز به روز حالم بهتر شد 
🌺خداوند بزرگ را شاکرم ‌ممنونم که عمر دوباره  به من داد وبادکتر عزیزم آشنا شدم الان همه چیز خوب وعالی ۱۵ خرداد۱۴۰۰ بازسازی انجام دادم  از خداوند منان ‌و دکتر عزیزم ممنونم .

🌺انشاالله خداوند به همه عزیزان ‌،بیماران سلامتی وعاقبت به خیری بدهد 🙏🌹❤️

سرطان پستان و انواع آن

سرطان-پستان-و-انواع-آن

شایان ذکر است بگوییم سرطان پستان از جمله سرطان هایی است که کارش ایجاد اختلال و مشکل در عملکرد تقسیم سلولی واقع در سلول های پستان می باشد. همچنین تکثیر سلول های سرطانی پستان در صورت کنترل نشدن این بیماری تا حد زیادی افزایش می یابد.

سرطان پستان انواع مختلفی دارد که در این جا به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم :

  • سرطان تهاجمی لوبولی پستان
  • سرطان مدولاری
  • سرطان موسینی
  • سرطان التهابی پستان
  • سرطان تهاجمی مجاری شیر پستان

سرطان تهاجمی لوبولی پستان : در این نوع سرطان پستان، تشکیل سلول های سرطانی ابتدا در بخش لوبول انجام می شود و به مرور زمان در بخش های مختلف پستان و حتی خارج از آن پخش می شود.

سرطان تهاجمی مجاری شیر پستان : این نوع از سرطان به گونه ای است که شکل گیری سلول های سرطانی در مجرا صورت می‌ گیرد و با گذشت زمان به نقاط مختلف پستان و خارج از آن هم حرکت می کنند.

امکان خارج شدن این سلول ها از پستان وجود داشته و می توانند بخش های مختلف بدن را در بر گیرند.

نشانه ها و علائم سرطان سینه

بیماری سرطان پستان نشانه های مختلفی دارد که در هر فرد متفاوت می باشد بنابراین در صورت داشتن نشانه های زیر به پزشک مراجعه نمایید.

  • تغییر شکل پستان
  • احساس درد در پستان
  • برجسته شدن پستان
  • ایجاد توده در پستان یا زیر بغل
  • ضخیم شدن پوست پستان یا متورم شدن آن
  • تغییر رنگ پوست پستان به پرتقالی
  • احساس درد در نوک پستان
  • فرو رفتن نوک پستان به داخل
  • پوست پوست شدن نوک پستان
  • ترشح هرگونه ماده ای از نوک پستان مانند خون)غیر از شیر)
  • کاهش وزن بدون علت
  • بزرگ شدن یکی از پستان ها
  • مشاهده رگ روی پستان

شیوه های درمان سرطان پستان

شیوه-های-درمان-سرطان-پستان

با پیشرفت علم پزشکی، روش های درمان سرطان و از بین بردن تومور سینه با متدهای جدیدی معرفی شده که متداول ترین آنها عبارتند از:

عمل جراحی: معمولا هنگامی که سرطان پستان به قسمت های مختلف بدن پخش می شود از عمل جراحی استفاده می شود. لازم است بدانید عمل جراحی برای برداشتن تومور سینه انجام می گیرد و به منظور درمان کامل توده های بدخیم و جلوگیری از متاستاز به سایر اعضای بدن، باید از روش های درمانی تکمیلی استفاده کرد.

شیمی درمانی: این نوع روش درمانی زمانی انجام می شود که توده سرطانی در حال گسترش و رشد باشد و احتمال متاستاز وجود داشته باشد.

پزشکان وقتی می بینند سرطان به بخش های دیگر بدن هم سرایت کرده از روش شیمی درمانی جهت از بین بردن سلول های سرطانی استفاده می کنند.

هورمون درمانی: داروهای هورمون درمانی انواع مختلفی دارند که از آن جمله می توان به لتروزول، آروماسین، فاسلدوکس و تاموکسفین اشاره کرد.

کار این داروها کاهش استروژن و یا انسداد فعالیت آن می باشد و در نهایت به گیرنده هورمون مثبت کمک شایانی کرده و آن را درمان می کنند.

رادیو تراپی: اگر فرد بیمار درد زیادی داشته باشد پزشکان از روش رادیو تراپی استفاده می کنند. به علاوه از این روش به منظور کنترل کردن سرطان قسمت خاصی از بدن هم استفاده می شود.

درمان هدفمند: در این روش ضرر و آسیب هایی که به سلول های سالم وارد می شود، نسبت به دیگر روش های گفته شده به خصوص روش شیمی درمانی کمتر است.

عوامل مهمی که خطر ابتلا به سرطان پستان را افزایش می دهند

  • سابقه فامیلی ابتلا به سرطان سینه
  • بلوغ زودرس ( پایین تر از سن ۱۲ سالگی)
  • یائسگی دیر رس (بالاتر از سن ۵۵ سالگی)
  • بالا بودن سن اولین زایمان (بالاتر از ۳۵ سال)
  • اضافه وزن بعد از یائسگی

ترس از سرطان سینه

ترس از سرطان سینه و احساس مرگ آور بودن کلمه سرطان که به غلط در اکثر جوامع دیده میشه باعث شده تا بسیاری از بانوان به انکار این بیماری روی بیارند متاسفانه بیماران بسیاری داشتم که توده سرطانی کل سینه رو فراگرفته بود و سفتی و اندازه توده به حدی بود که در واقع هیچ بافت پستانی سالمی لمس نمی شد و وقتی از بیمار می پرسیم چرا زودتر مراجعه نکردی میگه فکر نمیکردم چیز مهمی باشه! یا تازه لمسش کردم! پاسخ هایی غیر واقعی و سرشر از انکاری که ریشه در ترس داره. این ترس کاملا غیر واقعی اما متاسفانه در بین مردم بسیار شایع است. غیر واقعی هستش چون امروز  درمان سرطان پستان کاملا ممکن هستش و تنها چیزی که می تونه جلوی درمان موفق رو بگیره همین ترس از سرطان، مراجعه دیرهنگام به متخصص پستان و درمان های غیر پزشکی هستش که متاسفانه گاهی در بیماران مشاهده میشه.

سرطان سینه کشنده است ؟

تا به حال کسی بعد از سرطان سینه خوب شده ؟ سوالی عجیب ولی پرتکرار این سوال نشون دهنده دیدگاه خطرناک و اشتباه جامعه نسبت به سرطان سینه است بیماری که فکر می کنه سرطان مساوی با مرگه نه تنها در صورت لمس توده از مراجعه به پزشک امتناع می کنه بلکه با اطمینان میشه گفت همچین فردی از ترس سرطان حتی حاضر به لمس سینه های خود نخواهد بود. چطور میشه از فردی با این اندیشه انتظار معاینات خودآزمایی سینه یا غربالگری منظم و ماموگرافی سالانه داشت. چطور میشه انتظار داشت افراد  بدونن که حتی در صورت نیاز اگر پزشک مجبور به برداشتن کامل یک یا هر دو سینه اون ها بشه اون ها مجبور نیستند تمام عمر با این نقص عضو زندگی کنند و پس از کامل شدن دوره درمان سرطان میتونن با عمل بازسازی سینه دوباره شاهد  ظاهر طبیعی پستان ها در اندام خود باشند.

به طور قطع نمی توان تمام تقصیرها رو به گردن بیماران انداخت شاید یکی از عوامل اصلی این فقر فرهنگی در زمینه سلامت بانوان و نقش معاینات دوره ای و عدم شناخت نسبت به سرطان پستان به فرهنگ حیا و دیدگاه ها نسبت به بدن بانوان بر می گرده به همین دلیل هم می بینیم که در ماه اکتبر که ماه آگاهی جامعه نسبت به سرطان سینه در جهان هستش متاسفانه در صدا و سیمای ایران برنامه آگاهی بخش خاصی پخش نمیشه و هیچ اشاره ای به این امر مهم نمیشه.

خاطرات بیمارانی که سرطان سینه را شکست داده اند

من سرطان سینه رو شکست دادم، من از سرطان قوی ترم، سرطان نقطه عطف زندگی من بود و دید من رو به زندگی ارتقا داد. این ها جملاتی است که از بیمارانم که سرطان پستان در اون ها به طور کامل درمان شده می شنوم، جملاتی سرشار از امید. با دیدن این تغییر نگرش ها قبل و بعد از درمان سرطان سینه تصمیم گرفتم از بیماران عزیزم درخواست کنم هرکدام که مایل هستند تجربه خودشون رو با بیماران و حتی بانوانی که هنوز به سرطان سینه مبتلا نشده اند درمیان بذارند تا شاید بتونیم کمکی در جهت افزایش آگاهی جامعه نسبت به سرطان و از بین بردن ترس نا به جا و غیر واقعی از این بیماری کرده باشیم. با استقبال این عزیزان این صفحه ساخته شد و هر هفته یک خاطره از یکی از بیماران بهبود یافته از برست کنسر در اون منتشر میشه همچنین این تجربه ها در پیج شخص اینستاگرام خودم با آدرسDrMoussazadeh هم منتشر میشه با آرزوی روزی که معاینات پستان و غربالگری های دوره ای در بین بانوان به یک فرهنگ عمومی تبدیل بشه و شاهد داغدار شدن هیچ خانواده ای از روی عدم آگاهی و مراجعه دیرهنگام در تشخیص سرطان بانوان نباشیم . دکتر فرهاد موسی زاده جراح و متخصص پستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه *

پیمایش به بالا

بازسازی پستان به طور معمول همزمان با برداشتن پستان یا پس از آن و یا در آینده انجام می‌شود. راه‌‌‌‌‌‌‌های بسیاری برای بازسازی پستان وجود دارد که می تواند شامل کاشت (ایمپلنت)، ترمیم با برداشتن بافت از دیگر قسمت های بدن جهت جراحی بازسازی پستان استفاده کند. نوع بازسازی بستگی به سن، مشخصات بدن و نوع جراحی‌‌‌‌‌‌‌ دارد. بازسازی پستان با تکنیک های جراحی پلاستیک بیشماری قابل انجام است که ایجاد پستان به نسبت طبیعی از نظر شکل ، ظاهر و سایز بدنبال برداشتن پستان منجر می شود.

تصمیم گیری برای انتخاب هر روش درمانی بر اساس نوع سرطان، گزارش آسیب شناسی، سن، وضعیت سلامت عمومی انجام خواهد شد. عوامل زیستی و رفتاری سرطان پستان، بر درمان موثر است. بعضی از تومورها کوچک هستند ولی به سرعت رشد می‌کنند در صورتی که برخی دیگر بزرگ بوده و رشد کندی دارند. کلینیک دکتر فرهاد موسی زاده به منظور انتخاب طرح درمانی مناسب عواملی را در نظر می گیرد که شامل مرحله و درجه تومور، وضعیت تومور از نظر گیرنده های هورمون، سن بیمار و سلامت عمومی، وضعیت یائسگی، ظهور جهش ژنی در سرطان پستان ارثی (BRCA1 یا BRCA2)

پس از انجام جراحی برنامه درمانی شامل ارزیابی کیفیت زندگی، وضعیت روحی، سلامت جنسی، خستگی، لنف‌ ادم و مدیریت وزن، بررسی در مورد شرایط باروری فرد و در صورت لزوم همراه با مشاوره های لازم در مرکز درمانی، بررسی و مباحثه در ارتباط با اثرات جانبی در حین سرطان پستان شامل علائم یائسگی، سلامت استخوان ها و اختلالات هورمونی، تعیین ریسک فاکتور های ابتلا به بیماری های قلبی -عروقی، ارزیابی برای احتمال بروز سرطان پستان دگربار و یا سرطان‌های جدید دیگر، انجام یک معاینه کامل فیزیکی و تاکید به ادامه مصرف داروهای تجویز شده دراز مدت، می باشد.

در کلینیک فوق تخصصی بیماری های پستان دکتر فرهاد موسی زاده، ماموگرافی غیر طبیعی و توده های جدید و یا مشکوک، تشخیص جدید سرطان پستان، ارزیابی خطر ابتلا به سرطان پستان و سابقه خانوادگی سرطان پستان، بیماری های غیر سرطانی پستان از جمله آتیپیک، داکتال یا هیپرپلازی لوبولار و سرطان های لوبولار درجا و دیگر مشکلات پستان مانند تغییرات در پوست پستان، ترشح از نوک پستان، عفونت و درد پستان، بزرگ شدن سینه ها و یا توده جدید در مردان و … ارزیابی و تشخیص داده شده و بر اساس پلن درمانی برنامه ریزی شده درمان می گردد.